نوشته و پژوهشهای محمدفاضل شوکتی
اعطای مدال تشویق مرزداری به عشایر سردشت در دورهٔ پهلوی دوم:
پنج شنبه 23 مرداد 1404 ساعت 20:30 | بازدید : 20 | نویسنده : محمد فاضل شوکتی | ( نظرات )

اعطای مدال تشویق مرزداری به عشایر سردشت در دورهٔ پهلوی دوم:
در دورهٔ پهلوی دوم، دولت ایران برای تقویت امنیت مرزهای غربی به ویژه در مناطق حساس کردستان و شهرستان سردشت، سیاست‌هایی اجرا کرد که نقش عشایر مرزنشین را در خط مقدم دفاع از مرزها برجسته می‌کرد. به همین منظور، دولت برای قدردانی از خدمات آنان مدال‌هایی موسوم به «سلحشوران مرزی» یا «مدال تشویق مرزداری» اعطا می‌کرد. این مدال‌ها در دههٔ ۱۳۴۰ یا ۱۳۵۰ خورشیدی به گروهی از سران و معتمدان طوایف مستقر در نواحی مرزی تعلق گرفت و به‌نام محمدرضا شاه پهلوی صادر می‌شد. مراسم اعطای مدال معمولاً با حضور نمایندگان عالی‌رتبه دولت، از جمله استاندار آذربایجان غربی و فرمانده ژاندارمری منطقه، برگزار می‌شد. هدف اصلی این سیاست، تشویق عشایر به حفاظت فعال از مرزها و تقویت وفاداری آن‌ها به دولت بود. علاوه بر جنبهٔ امنیتی، اعطای مدال‌ها دارای اهداف سیاسی و تبلیغاتی نیز بود و نمایش همکاری دولت با جوامع محلی را ممکن می‌کرد. با این حال، برخی منتقدان معتقد بودند که این اقدامات بیشتر به منظور مشروعیت‌بخشی حکومت مرکزی و کنترل مناطق مرزی صورت گرفته تا توجه واقعی به نیازها و حقوق عشایر. شواهد نشان می‌دهند که اعطای مدال‌ها نمادی از تعامل دولت مرکزی با اقوام محلی بوده و همزمان با اهداف امنیتی، سیاسی و اجتماعی همراه بوده است. اطلاعات گردآوری‌شده عمدتاً مبتنی بر منابع شفاهی اهالی سردشت است و با الگوهای قدردانی حکومت پهلوی دوم از جوامع مرزنشین همخوانی دارد. در مجموع، اعطای مدال تشویق مرزداری به عشایر سردشت نه تنها بیانگر اهمیت نقش آنان در حفاظت از مرزهای کشور بود، بلکه نمایانگر سیاست‌های دولت در حفظ امنیت، مشروعیت و تعامل با جامعه محلی به‌طور همزمان محسوب می‌شد.
دریافت‌کنندگان مدال (بر اساس روایت‌های محلی و مصاحبه با دکتر امینیان)
1.حسن آقا بریاجی – روستای بزیله، از ایل بریاجی¹
2.ابراهیم آقا بریاجی – روستای بیشاسب، از ایل بریاجی²
3.حمه آقا ملکار – روستای ملاشیخ، از ایل ملکاری³
4.کاک‌الله آقا پاراستان – روستای پاراستان، از ایل گورک⁴
5.احمد آقا خضری – روستای سیسیر، از ایل گورک⁵
6.ممند آقا سالاری – روستای بیژوه، از ایل میراودلی⁶
7.عبدالله آقای محمدی – روستای سنجوه، از خاندان باپیراغایی⁷
8.سعید آقای محمدی – روستای رشکان از خاندان باپیراغایی⁸
9.رحمان آقا اسمعیل‌زاده – روستای قلته، از ایل سمایلهٔ کویری⁹
10.حمزه آقای ابراهیمی – روستای بریسوی، از طایفهٔ کلاوسپی¹⁰
اعطای چنین مدال‌هایی به بزرگان عشایر مرزنشین، بخشی از سیاست کلی حکومت پهلوی دوم برای جلب وفاداری و تقویت همکاری جوامع ایلی با نیروهای ژاندارمری و مرزبانی بود¹¹. در آن دوران، ژاندارمری برای کنترل و حفاظت از مرزها—به‌ویژه در استان‌های مرزی آذربایجان غربی، کردستان و ایلام—به‌طور جدی به نفوذ اجتماعی و شبکهٔ ارتباطی ریش‌سفیدان محلی متکی بود¹². استفاده از مدال‌ها و نشان‌های اختصاصی مرزبانی، از جمله «آویز سینهٔ ژاندارمری»، در واقع ابزاری نمادین برای تحکیم این روابط و ایجاد پیوندهای وفاداری محسوب می‌شد¹³. 
تا زمان نگارش این متن، سند مکتوب یا تصویری از مراسم اعطای این مدال‌ها شناسایی نشده است. با این حال، همخوانی اطلاعات شفاهی با جغرافیای ایلی–روستایی سردشت¹⁴ و شواهد موجود دربارهٔ وجود مدال‌های مشابه در ساختار ژاندارمری پهلوی¹⁵، اعتبار نسبی این روایت را تقویت می‌کند.
پژوهش تکمیلی در آرشیو روزنامه‌های سراسری دههٔ ۴۰ و ۵۰ (از جمله اطلاعات، کیهان و تهران مصور)، اسناد استانداری آذربایجان غربی و بایگانی ژاندارمری می‌تواند به تعیین تاریخ دقیق، شناسایی جزئیات مراسم و استخراج تصاویر رسمی منجر شود.
محمدفاضل شوکتی- سردشتنامه(بخش عشایر سردشت)-  بیست و سوم مرداد ماه سال 1404 شمسی
________________________________________

منابع و ارجاعات
1.استانداری آذربایجان غربی، گزارش پژوهشی پراکندگی ایلات و طوایف شهرستان سردشت، ارومیه: معاونت سیاسی، ۱۳۸۶، ص ۴۲ (روستای بزیله؛ ایل بریاجی).
2.همان، ص ۴۳ (روستای بیشاسب؛ ایل بریاجی).
3.همان، ص ۴۴ (روستای ملاشیخ؛ ایل ملکاری).
4.همان، ص ۳۸ (روستای پاراستان؛ ایل گورک).
5.همان، ص ۳۹ (روستای سیسیر؛ ایل گورک).
6.همان، ص ۵۲ (روستای بیژوه؛ ایل میراودلی).
7.پایگاه ملی اطلاعات اماکن روستایی ایران، «سنجوه – دهستان آلان – شهرستان سردشت» [بازبینی: ۱۴۰۴/۰۵/۲۰].
8.همان، «رشکان – دهستان آلان – شهرستان سردشت».
9.همان، «قلته – دهستان زوران – شهرستان سردشت».
10.همان، «بریسوی – دهستان … – شهرستان سردشت».
11.زرگر، علی‌اصغر، ساختار و کارکرد ژاندارمری در ایران عصر پهلوی دوم، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۴، ص ۱۱۲.
12.همان، ص ۱۱۵–۱۱۷.
13.«فهرست و تصاویر آویز سینه مرزبانی ژاندارمری پهلوی»، آرشیو بازار کلکسیون نظامی ایران، بازدید: ۱۴۰۴/۰۵/۲۰.
14.استانداری آذربایجان غربی، همان منبع (پراکندگی طوایف).
15.زرگر، همان منبع، ص ۱۴۲–۱۴۳ (کاربرد مدال‌ها و نشان‌های اختصاصی در ژاندارمری).
16.مصاحبه با دکتر عبدالرحمان امینیان سردشتی، تاریخ ۲۳ مرداد ۱۴۰۴.

به زمزیران خوش آمدید؛ سرای اندیشه و پژوهش دربارهٔ سردشت، جایی که تاریخ و فرهنگ این دیار در هر نوشته نفس می‌کشد. دیدگاه و پیشنهاد شما چراغ راه پژوهش ماست؛ با همراهی شما، این سفر فرهنگی روشن و پرثمر خواهد بود.
برچسب‌ها: مدال تشویق مرزداری , سلحشوران مرزی , پهلوی دوم , مرزنشین , عشایر سردشت , ژاندارمری ایران , امنیت مرز ایران و عراق , تاریخ محلی ایران , سیاست پهلوی دوم , شواهد شفاهی , مراسم رسمی دهه ۱۳۴۰ , ایل بریاجی , ایل ملکاری , ایل گورک , ایل میراودلی , ایل سمایله کویری , ایل کلاوسپی , باپیراغایی , حسن آقا بریاجی , ابراهیم آقا بریاجی , حمه آقا ملکار , کاک‌الله آقا پاراستان , احمد آقا خضری , ممند آقا سالاری , عبدالله آقای محمدی , سعید آقای محمدی , رحمان آقا اسمعیل‌زاده , حمزه آقای ابراهیمی , بیزیله , بیشاسب , ملاشیخ , پاراستان , سیسیر , بیژوه , سنجوه , رشکان , قلته , بریسوی , گزارش پژوهشی پراکندگی ایلات و طوایف شهرستان سردشت , استانداری آذربایجان غربی , پایگاه ملی اطلاعات اماکن روستایی , علی‌اصغر زرگر , ساختار و کارکرد ژاندارمری در ایران عصر پهلوی دوم , مرکز اسناد , فهرست و تصاویر آویز سینه مرزبانی ژاندارمری پهلوی , بازار کلکسیون نظامی ایران , مصاحبه با دکتر عبدالرحمان امینیان سردشتی , سردشتنامه , محمدفاضل شوکتی , پژوهشگر سردشتی ,

موضوعات مرتبط: پژوهش ها , مقالات , مصاحبه ها , ,

|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


تاریخچه تلگراف و تلفن در سردشت:
یک شنبه 19 مرداد 1404 ساعت 19:10 | بازدید : 21 | نویسنده : محمد فاضل شوکتی | ( نظرات )

تاریخچه تلگراف و تلفن درسردشت:

اوایل قرن چهاردهم شمسی (۱۳۰۷-۱۳۰۸):
اولین ارتباط تلگرافی بین سردشت و مهاباد برقرار شد. این ارتباط در بستر شرایط امنیتی و سیاسی ناپایدار منطقه شکل گرفت و به دلیل درگیری‌ها و حملات نیروهای محلی به فرماندهی ملاخلیل گوره‌مر، در زمستان همان سال قطع گردید. تلگراف در آن زمان عمدتاً کارکرد نظامی داشت و محدود به نیروهای ارتش و ادارات دولتی معدودی بود که در مرکز شهر مستقر بودند.

دهه ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۰:
در این دوره، سردشت مانند سایر شهرستان‌های استان کردستان از توسعه تدریجی زیرساخت‌های ارتباطی بهره‌مند شد. در سال ۱۳۳۹، شهرستان سردشت به شبکه تلگراف مورس از طریق شهرستان بانه، مرکز استان کردستان، متصل گردید. بانه به عنوان هاب اصلی ارتباطات منطقه نقش کلیدی در تأمین ارتباطات فیزیکی سردشت ایفا می‌کرد. همچنین ارتباط بی‌سیمی وارد منطقه شد و تا سال ۱۳۴۵ به صورت موقت فعال بود.

۱۳۴۵:
با راه‌اندازی ایستگاه رادیویی مایکروویو «سردشت کوه»، جهش مهمی در ارتقاء کیفیت ارتباطات بین شهری سردشت رخ داد. این ایستگاه که یکی از نخستین پایگاه‌های مایکروویو در استان بود، امکان انتقال داده و مکالمات با کیفیت بهتر را فراهم کرد و تا اوایل انقلاب در خدمت مردم قرار داشت.

دهه ۵۰ شمسی (اوایل انقلاب):
در این دهه، ارتباطات بین شهری سردشت به صورت اپراتوری از طریق دو خط FX (ارومیه و سنندج) و یک خط تلگراف برقرار بود. به تدریج این خطوط افزایش یافت و شامل ۴ خط FX، ۵ کانال آر-دی و ۳ خط تلکس شد که نشانگر توسعه قابل توجه شبکه ارتباطی شهرستان بود. با توجه به شرایط جغرافیایی و سختی‌های منطقه، این پیشرفت دستاورد مهمی محسوب می‌شد.

۱۳۶۰:
نصب یک دستگاه تلفن ۱۰۰ شماره‌ای مغناطیسی در سردشت نشانه تمایل به توسعه زیرساخت‌های تلفنی بود، اما به دلایل فنی و محدودیت‌های آن زمان، این دستگاه به بهره‌برداری نرسید.

۱۳۶۴:
با جمع‌آوری ارتباطات اپراتوری، دستگاه ۱۰۰۰ شماره‌ای الکترو مغناطیسی (EMD) جایگزین شد. این گام تحول بزرگی در شبکه تلفن سردشت بود و توانست پاسخگوی نیازهای رو به افزایش ارتباطات شهری باشد.

۱۳۷۲:
با احداث ساختمان اداری و فنی جدید و نصب مرکز سیار دیجیتال 12S، تعداد شماره‌های منصوبه به ۳۸۴۰ شماره افزایش یافت که نشان‌دهنده رشد سریع و سازمان‌یافته خدمات مخابراتی در شهرستان بود. این تحول همسو با توسعه مشابه در استان کردستان و شهرهای اطراف مانند بانه و مهاباد بود.

۱۳۷۶:
نصب مرکز ثابت ۷۲۸۰ شماره‌ای «کارین LX1» باعث شد تعداد مشترکین به حدود ۷۰۰۰ شماره برسد. این ارتقاء نشان از بهره‌گیری سردشت از فناوری‌های روز و همگام شدن با توسعه ارتباطات در دیگر نقاط استان داشت.

تا پایان خرداد ۱۳۷۹:
شهرستان سردشت دارای یک مرکز ۷۲۸۰ شماره‌ای کارین، یک مرکز کم‌ظرفیت ۱۰۲۴ شماره‌ای در ربط، یک مرکز کم‌ظرفیت ۵۱۲ شماره‌ای در نلاس و میرآباد و ۵۵ نقطه ارتباط روستایی بود که از طریق تلفن‌های فیزیکی، رادیویی و ماهواره‌ای خدمات دریافت می‌کردند. این تنوع در روش‌های ارتباطی نشان‌دهنده تلاش برای پوشش مناطق صعب‌العبور و دورافتاده شهرستان بود.

با توجه به تاریخچه غنی و پرفراز و نشیب ارتباطات شهرستان سردشت، می‌توان دریافت که این منطقه کوهستانی با تمام سختی‌ها و محدودیت‌های جغرافیایی، گام‌های موثری در توسعه زیرساخت‌های ارتباطی برداشته است. از تلگراف مورس ساده تا مراکز دیجیتال پیشرفته، سردشت مسیری طولانی و پر تلاش را طی کرده است.

با این حال، هنوز بسیاری از روستاها و محلات دورافتاده شهرستان از خدمات پایه‌ای مانند تلفن ثابت محروم‌اند. همچنین، شبکه تلفن همراه با نقاط کور متعدد و کیفیت پایین اینترنت، موجب نارضایتی مردم شده است. سرعت اینترنت در سردشت در پایین‌ترین رده‌های کشور و حتی جهان قرار دارد که فاصله قابل توجهی با استانداردهای جهانی دارد.

این شرایط بیانگر چالشی بزرگ است که نیازمند توجه جدی مسئولان و برنامه‌ریزی جامع برای توسعه زیرساخت‌های ارتباطی است. تنها با همکاری دولت، نهادهای خصوصی و مشارکت مردم می‌توان این شکاف فناوری را جبران کرد و سردشت را به جایگاهی شایسته در عصر دیجیتال رساند؛ جایی که هیچ نقطه‌ای از این دیار زیبا و پرنشاط از دسترسی به امکانات ارتباطی محروم نماند و پیشرفت فناوری همگام با استانداردهای جهانی باشد.

نویسنده: محمد فاضل شوکتی
منبع: کتاب سردشتنامه – تاریخچه ادارات سردشت


منابع و ماخذ:

1.دفترچه راهنمای 118 شهرستان سردشت. چاپ نفیس سردشت، 1379. ناشر: مخابرات شهرستان سردشت.
2.بنیاد ایران‌شناسی، شعبه آذربایجان غربی. وبلاگ بنیاد ایران‌شناسی.
3.دهقان، علی. سرزمین زرتشت.
4.روزنامه وقایع اتفاقیه. نشریه‌ای تاریخی پوشش‌دهنده اخبار و تحولات فناوری‌های ارتباطی در ایران.
5.پژوهش‌ها و مطالعات فرهنگی و تاریخی مرتبط با استان کردستان و شهرستان سردشت.
6.کتاب‌ها و مقالات تاریخی در زمینه ایران‌شناسی، ارومیه‌شناسی و آذربایجان‌شناسی با تمرکز بر تاریخچه ارتباطات در شمال غرب ایران و استان کردستان.
7.سازمان مخابرات ایران. اسناد و گزارش‌های مربوط به نصب تجهیزات و توسعه شبکه‌های تلگراف و تلفن در شهرستان سردشت و استان کردستان.
8.مطالعات تاریخی مربوط به ورود فناوری‌های نوین ارتباطی به ایران، شامل عضویت ایران در اتحادیه بین‌المللی تلگراف، نصب ایستگاه‌های مایکروویو، توسعه شبکه‌های دیجیتال و ماهواره‌ای.

به زمزیران خوش آمدید؛ سرای اندیشه و پژوهش دربارهٔ سردشت، جایی که تاریخ و فرهنگ این دیار در هر نوشته نفس می‌کشد. دیدگاه و پیشنهاد شما چراغ راه پژوهش ماست؛ با همراهی شما، این سفر فرهنگی روشن و پرثمر خواهد بود.


|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


سلطان بیت و حیران موکریان -خضرقادری(خله درزی)-1
یک شنبه 29 تير 1404 ساعت 16:42 | بازدید : 21 | نویسنده : محمد فاضل شوکتی | ( نظرات )

خضرقادری(خلەدەرزی):وارث ابیات عامیانه وحافظ هنرکهن مکریان:


جغرافیای فرهنگی و هنری مکریان در دل کردستان، همواره پرورنده‌ی گوهرهایی گرانبها در عرصه‌ی ادبیات شفاهی و موسیقی فولکلور بوده است. در این سرزمین، بیت‌خوانی نه تنها یک هنر، بلکه شیوه‌ای از زیستن و روایت‌گری تاریخ، عشق، و رنج بوده است؛ هنری زنده که در تار و پود شب‌نشینی‌ها، مراسم شادی و ماتم، و حتی در میان زمزمه‌های کوه و چراگاه، جریان داشت.تا حدود یک قرن پیش، ساختار اجتماعی و فرهنگی جامعه به گونه‌ای بود که ابیات‌خوانان، جایگاهی خاص و قابل‌احترام داشتند. رؤسای قبایل و حاکمان محلی، شاعران و راویان بیت را در کنار خود نگاه می‌داشتند، چرا که آنان نه تنها سرگرمی‌ساز، بلکه حافظ حکمت، اخلاق، و تاریخ نانوشته‌ی ملت خود بودند. بیت‌ها زنده بودند، جان داشتند، و در لحظاتی ناب، دل‌ها را تسخیر می‌کردند.اما با گذار سریع جامعه به سوی مدرنیته، و گسترش رسانه‌های جمعی، بسیاری از سنت‌ها و عناصر فرهنگی، از جمله بیت‌خوانی، آرام‌آرام به حاشیه رفتند. دیگر شب‌های پرشور بیت‌خوانی جایش را به امواج سرد رسانه و سرگرمی‌های بی‌ریشه داد. و بدین‌سان، هر هنرمند فولکلور که از دنیا رفت، نه تنها جسمش، که صدها بیت، روایت، داستان و صدای نیاکان را نیز با خود به خاک سپرد. در چنین زمانه‌ای، استاد خضر قادری (خلەدەرزی)، هنرمند کهن‌سال و بی‌ادعای سردشتی، یکی از واپسین وارثان راستین این فرهنگ غنی است؛ حافظی زنده از ابیات قدیمی مکریان، که هنر بیت‌خوانی، حیران‌سرایی، لاوک‌گویی و شمشال‌نوازی را همچنان با جان خویش زنده نگاه داشته است.او نه صرفاً یک بیت‌خوان، بلکه صندوقچه‌ای زنده از فرهنگ و تاریخ شفاهی ملت کرد است. خله‌ درزی، در دوره‌ای زندگی می‌کند که نسل‌های جدید اغلب دیگر زبان این ابیات را نمی‌دانند؛ اما هنوز صدای او، آکنده از دلدادگی، سوز، و حکمتِ دیرینه، دل هر شنونده‌ای را می‌لرزاند.واقعیت این است که تاریخ واقعی ما نه فقط در کتاب‌های رسمی، بلکه در همین ابیات و منظومه‌هاست؛ در همین صدای سوزناک شمشال، در اشک و لبخند خله‌درزی، و در هر «هەیران»ی که با صدای لرزان اما استوار او زنده می‌شود. اکنون، رسالتی بزرگ بر دوش ماست: پیش از آنکه فقط با تندیس و یادواره از هنرمندان‌مان تجلیل کنیم، باید تا زنده‌اند، حمایت‌شان کنیم، آثارشان را ثبت نماییم، و صدایشان را به گوش جهان برسانیم.تا آیندگان، تنها به روایت حسرت‌بار گذشته اکتفا نکنند، بلکه با افتخار، گنجینه‌ای ماندگار از میراث فرهنگی خود در اختیار داشته باشند.

محمدفاضل شوکتی- مهاباد-تیرماه سال1404 هجری شمسی

 

به زمزیران خوش آمدید؛ سرای اندیشه و پژوهش دربارهٔ سردشت، جایی که تاریخ و فرهنگ این دیار در هر نوشته نفس می‌کشد. دیدگاه و پیشنهاد شما چراغ راه پژوهش ماست؛ با همراهی شما، این سفر فرهنگی روشن و پرثمر خواهد بود.

موضوعات مرتبط: پژوهش ها , مقالات , ,

|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


تاريخچه آموزش و پرورش پيرانشهر:
جمعه 24 آذر 1396 ساعت 10:52 | بازدید : 360 | نویسنده : محمد فاضل شوکتی | ( نظرات )

تاریخچه اموزش و پرورش پیرانشهر

پژوهش ونگارش : محمد فاضل شوکتی
مصاحبه با پیشکسوتان اداره آموزش و پرورش پیرانشهر
عبدالرحیم امامی،طه شامخی محصل،

عبدالرحيم امامي(مصاحبه در شب 09/09/1393)(29/11/2017 ميلادي)

عبدالرحيم امامي فرزند سعيد امامي متولد سال 1313متولد نقده سال 1336 بخشنامه اي به اداره فرهنگ ابلاغ مي شود كسانيكه تصديق ششم  ابتدائي دارند به اروميه مي روند و پس از گذرانيدن يك دوره بعنوان معلم به استخدام اداره فرهنگ وقت در ميآيند من در ان زمان در اول دبيرستان مشغول تحصيل بودم د سال 1336 رفتم به رضائيه و در دانشسراي كشاورزي اروميه مشغول به تحصيل شده و سال 1337 در مهاباد به استخدام اداره فرهنگ در آمدم در اداره فرهنگ مهاباد محل خدمت مرا پيرانشهر تعين نمودند(رياست اداره فرهنگ مهاباد در آن زمان بعهده آقاي : ------ بود كه بعدها بعنوان مديركل اداره فرهنگ استان اذر بايجان غربي انتخاب شدند ‏،فارس)من بعنوان عشاير قره پاپاغ خودم را معرفي كرده بودم و مي بايست در نقده استخدام شوم اما در مهاباد به من گفتند ما در پيرانشهر نياز داريم لذا  محل خدمت مرا پيرانشهر تعين نمودند و من ا ز سال 1337 تا سال 1372 من در پيرانشهر خدمت نموده ام و اكنون بازنشسته شده ام . سال 1337 اداره فرهنگ پيرانشهر نمايندگي بود و زير نظر مهاباد اداره مي شد .مسئول نمايندگي آقاي كاملي بودند  در آن زمان آقاي كاك آقا زاده در روستا خدمت مي كردند و بعد از آقاي كاملي دومين مسئول نمايندگي به آقاي حسن كاك آقازاده سپرده شد.اوليم مدرسه اي كه من در آن مشغول به خدمت شدم مدرسه چهار كلاسه وفائي واقع در خيبان پهلوي و قت روبروي اداره گمرك آن زمان كه اكنون ساختمان سپاه در آن قرار دارد مشغول به خدمت شدم.مدر سه وفائي چند ماهي بود كه توسط ارتش تاسيس شده بود  و مدرسه مختلط بود مدير مدرسه آقاي : اميد فر اروميه اي بود تدريس پايه هاي اول و دوم مدرسه به من سپرده شد و ساير پايه ها را آقاي اميد فر اداره ميكرد ، در واقع ايشان هم مدير و هم معلم بودند و مدرسه ملك بوده و متعلق به اداره فرهنگ بود  و فاقد پايه پنجم وششم بود (نام كنوني مدرسه: -------)

برای خواندن ادامه مطلب به پیرانشهر نامه مراجعه فرمائید

به زمزیران خوش آمدید؛ سرای اندیشه و پژوهش دربارهٔ سردشت، جایی که تاریخ و فرهنگ این دیار در هر نوشته نفس می‌کشد. دیدگاه و پیشنهاد شما چراغ راه پژوهش ماست؛ با همراهی شما، این سفر فرهنگی روشن و پرثمر خواهد بود.

موضوعات مرتبط: مقالات , ,

|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


قبرستان چهل شهیدان پیرانشهر
جمعه 27 فروردين 1395 ساعت 11:9 | بازدید : 613 | نویسنده : محمد فاضل شوکتی | ( نظرات )

بسم الله الرحمن الرحيم

ولا تحسبن الذين قتلو افي سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون

قبرستان چهل شهيدان پيرانشهر

به کوشش : محمدفاضل شوکتی

مقدمه :

تحقيق و پژوهش در خصوص تاريخ ديرين اين منطقه و استخراج وقايع تاريخي كاري است بس دشوار ، چرا كه منابع و مستندات تاريخ مربو ط به اين منطقه بسيار كم بوده و

قصد از اين پژوهش مكتوب نمودن اخبار و مطالبي است كه سينه به سينه ازنياكان اين خطه به ما رسيده است و تحقيق و تفحص دقيق تر را به متخصصين و اهل فن رشته تاريخ مي سپارم ، بسياري از مطالب ذكر شده جاي نقد دارد

شايد به تاكيد بتوان گفت اين مكتوب اولين اقدام در جهت نماياندن حوادثي باشد كه به شيوه ميداني انجام ميگيرد ، به ذعم بسياري از اهل ادب و قلم منطقه سلسله رواياتي كه در خصوص قبرستان چهل شهيدان انجام مي شود در حد شايعه بيشتر نيست و معتقدند كه منابع موثق قابل اطمينان جهت استنادي وجود نداردوليكن نگارنده اينطور فكر نمي كندو وجود قبرستاني با اين نام خود سندي محكم در اثبات حدوث حوادثي تاريخي در اين منطقه است ، يافته هاي خود را هر چند در حد حدس و گمان باشد متوب نموده و تقديم دوستداران اين خطه مي نمايم ، ديگرا مي توانند سطوري بر اين مطلب اضافه نمودن يا مطالبي را حذف نماين ، نقد عزيزان هر چه باشد به اطلاعات در خصوص اين موضوع كمك خواهد تمود .

بر روي بسياري از تپه ها و كوهها، بر دامنه سربالائي ها، در دشت و دمن و حتي در كوچه و محله بسياري از شهرهاي كردستان ، مزار مردان نيكو كاري ديده مي شود كه بر روي مزارشان درخت كاشته شده يا پارچه هاي به رنگ سبز يا پارچه هاي رنگا رنگ ديگردي آويزان شده است واين مزارها يا مقابر كه در نزد مردم با احترام خاصي نگريسته مي شو در سراسر كردستان ديده مي شود و بيشتر اين مزارها متعلق و افراد نيكو كار يا متديني بوده كه در طول ايام زندگي خوش مشغول عبادت، آباداني و خدمت به مردم بوده اند وبعد از مر گ اين اشخاص مزارشان تبديل به زيارتگاه شده است. و اصطلاحا به شخص يا چاك مشهور شده اند.

از اين دست مقابر و مزار . آرامگاهها به وفور در گوشه و كنار كردستان ديده مي شود كه براي هر كدام سرگذشت و تاريخچه اي از طريق مردم و ريش سفيدان سينه به سينه به ما منتقل شده است . كه صحت و يا سقم اين مطالب بر ما پپوشيده است

به زمزیران خوش آمدید؛ سرای اندیشه و پژوهش دربارهٔ سردشت، جایی که تاریخ و فرهنگ این دیار در هر نوشته نفس می‌کشد. دیدگاه و پیشنهاد شما چراغ راه پژوهش ماست؛ با همراهی شما، این سفر فرهنگی روشن و پرثمر خواهد بود.

|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8


تجربه‌ی تدریس؛ آیینه‌ی دانایی و هم‌نشینی با جوانی:
جمعه 5 دی 1399 ساعت 10:54 | بازدید : 933 | نویسنده : محمد فاضل شوکتی | ( نظرات )

تجربه‌ی تدریس؛ آیینه‌ی دانایی و هم‌نشینی با جوانی:

تدریس، صرفاً انتقال دانش از ذهنی به ذهنی دیگر نیست؛ بلکه سفری است دوطرفه، میان آموزگار و آموخته‌جو. در این مسیر، آن‌که درس می‌دهد نیز به‌اندازه‌ی آن‌که درس می‌گیرد، در حال یادگیری است. این نگاه، ریشه در اندیشه‌ی فیلسوف بزرگ آموزش، پائولو فریره، دارد که آموزش را نه فرایندی خطی، بلکه «آزادسازی متقابل» می‌داند؛ نوعی مکاشفه‌ی مشترک در قلمرو اندیشه.
براساس یافته‌های روان‌شناسی تربیتی، یادگیری ژرف و ماندگار زمانی رخ می‌دهد که انسان، آن‌چه را می‌داند، ناچار باشد به دیگران بیاموزد. در این فرایند، مفاهیم به حافظه‌ی بلندمدت سپرده می‌شوند، انسجام شناختی در ذهن شکل می‌گیرد و فهم، از سطح کلمات به ژرفای جان نفوذ می‌کند.
دانشگاه، تنها محفل دانش نیست؛ بلکه بستری است برای بالیدنِ روح، شکل‌گیری روابط انسانی، و کشف خلاقیت نهفته در ذهن‌های جوان. بودن در کنار دانشجویان، انسان را در مدار شور و حرکت نگاه می‌دارد. پویایی نسل نو، ذهنِ استاد را تازه می‌سازد و جانِ او را از پژواک امید لبریز می‌کند.
در طول دوازده سال تدریس در دانشگاه پیام نور پیرانشهر، توفیق داشتم که نه‌فقط به آموزش بپردازم، بلکه در سایه‌ی همین تعامل دوسویه، بارها خود نیز بیاموزم. کلاس‌های درس برای من عرصه‌ی تجربه‌اندوزی، گفت‌وگوی ذهن‌ها، و تلاقی پرسش‌ها و پاسخ‌ها بوده است؛ جایی که دانسته‌ها، هر بار از نگاهی دیگر بازتعریف می‌شوند. گاه یک پرسش ساده از سوی دانشجویی، مرا به سفری نو در مسیر اندیشه می‌برد؛ سفری که مقصد آن، تعمیق دانسته‌ها و نوسازی نگاه‌ها بود.
در کنار این تجربه‌ی زیسته، همراه با دانشجویان پرتلاش و کوشا، پروژه‌ها و پژوهش‌های علمی متعددی را راهبری کردم. پژوهش‌هایی که گاه از دل یک دغدغه‌ی بومی، یک مسئله‌ی مدیریتی یا یک تجربه‌ی اجتماعی آغاز شدند و به ثمر نشستند. شماری از این دستاوردها به‌زودی در قالب فایل‌های PDF منتشر خواهند شد تا سهمی در چرخه‌ی دانش و توسعه‌ی محلی داشته باشند.
من، خود را آموزگار نمی‌دانم، بلکه «همراه دانایی» می‌دانم؛ هم‌مسافری که افتخار داشت دوازده سال در کنار نسلی از جویندگان، نقش‌هایی بر سپهر دانایی بیفکند و گام‌هایی در مسیر فهم و آگاهی بردارد.

تعدادی از پروژه‌های پژوهشی و عملی با راهنمایی محمد فاضل شوکتی در دانشگاه پیام نور پیرانشهر


تعدادی از پروژه‌های پژوهشی وعلمی :
1.    حسینی، م. (۱۳۸۸). بررسی عوامل مؤثر در بروز و گسترش تخلفات اداری و روش‌های کنترل آن در ادارات دولتی شهرستان پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
2.    قدرتی، ف. (۱۳۸۸). فرار مغزها (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
3.    احمدی، م. ط. (۱۳۸۹). بررسی میزان رضایتمندی مردم از شهرداری پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
4.    واله، ع. (۱۳۸۹). بررسی تأثیر بازارچه مرزی سردشت بر رفاه مردم منطقه (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
5.    زورآور، ب. (۱۳۸۹). بررسی تأثیر سبک‌های مدیریتی بر رضایت مشتریان از کیفیت محصولات شرکت لبنی پیران‌لبن (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
6.    محمدزاده، ب. ا. (۱۳۸۹). بررسی عوامل مؤثر بر رضایت مشتریان از محصولات لبنی روشناس در شهرستان سردشت (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
7.    منصرف، ع. (۱۳۸۹). نقش و تأثیر توسعه کشاورزی بر پیشرفت صنعتی در پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
8.    نصرالهی، ج. (۱۳۹۰). تجزیه و تحلیل اداره امور مالیاتی شهرستان پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
9.    بانی، ع. (۱۳۹۰). تجزیه و تحلیل بانک سپه پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
10.    پام، ص. (۱۳۹۰). تجزیه و تحلیل سیستم انبارداری (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
11.    سیدعبداللهی، م. (۱۳۹۰). تجزیه و تحلیل شرکت سایپا (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
12.    آزموده، و. (۱۳۹۰). تجزیه و تحلیل سیستم‌ها و روش‌ها در سازمان هلال احمر پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
13.    سعادت، ح.، و اسماعیلی، ا. (۱۳۹۱). تجزیه و تحلیل سیستم رادیولوژی (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
14.    احمدی‌فرد، ا. (۱۳۹۱). تجزیه و تحلیل بانک کشاورزی پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
15.    تفاخر، آ. (۱۳۹۱). تجزیه و تحلیل سیستم حسابداری اداره پست پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
16.    یحیی‌زاده، ب. (۱۳۹۱). تجزیه و تحلیل اداره صنعت، معدن و تجارت پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
17.    ابراهیم‌نژاد، م. (۱۳۹۱). تجزیه و تحلیل سیستم رادیولوژی (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
18.    قادرنژاد، م. (۱۳۹۱). تجزیه و تحلیل اداره پست پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
19.    ولی‌زاده، ن. (۱۳۹۱). تجزیه و تحلیل سیستم شرکت بیمه ایران (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
20.    راش، ن. (۱۳۹۱). تجزیه و تحلیل سازمان هلال احمر (بخش داوطلبان) (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.

پروژه‌های پژوهشی و علمی (۱۳۹۲)
21.    فتاحی، ک. (۱۳۹۲). بررسی رضایتمندی مشتریان از خدمات بانک ملی شعبه مرکزی پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
22.    حیدری، س. (۱۳۹۲). تحلیل سیستم ثبت‌نام دانشگاه پیام نور پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
23.    عبدی، ف. (۱۳۹۲). بررسی عملکرد تعاونی‌های روستایی در پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
پروژه‌های پژوهشی و علمی (۱۳۹۳)
24.    مرادی، م. (۱۳۹۳). بررسی تأثیر تبلیغات محیطی بر جذب مشتری در فروشگاه‌های زنجیره‌ای (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
25.    کریمی، ز. (۱۳۹۳). تحلیل رفتار مصرف‌کننده در خرید محصولات محلی پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
26.    علی‌پور، ف. (۱۳۹۳). بررسی تأثیر شبکه‌های اجتماعی بر تصمیم‌گیری خرید جوانان (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
پروژه‌های پژوهشی و علمی (۱۳۹۴)
27.    تیموری، س. (۱۳۹۴). تحلیل سیستم مالی اداره راه و شهرسازی پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
28.    حسینی، ز. (۱۳۹۴). نقش ارتباطات سازمانی در افزایش بهره‌وری کارمندان (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
29.    ابراهیمی، ی. (۱۳۹۴). بررسی نقش آموزش‌های ضمن خدمت در ارتقاء بهره‌وری کارکنان ادارات دولتی (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
30.    رسول‌زاده، ک. (۱۳۹۴). ارزیابی عملکرد سازمان تأمین اجتماعی در پیرانشهر از دیدگاه مراجعین (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.

 

به زمزیران خوش آمدید؛ سرای اندیشه و پژوهش دربارهٔ سردشت، جایی که تاریخ و فرهنگ این دیار در هر نوشته نفس می‌کشد. دیدگاه و پیشنهاد شما چراغ راه پژوهش ماست؛ با همراهی شما، این سفر فرهنگی روشن و پرثمر خواهد بود.


|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8


شمه ای از زندگانی ماموستا عبدالله قاسمیانی
جمعه 24 مرداد 1393 ساعت 10:8 | بازدید : 802 | نویسنده : محمد فاضل شوکتی | ( نظرات )

شمه ای از زندکی ماموستا عبدالله قاسمیانی

به قلم محمد فاضل شوکتی

مرحوم استاد ماموستا عبدالله قاسمیانی در سال 21/01/1304شمسی در یک خانواده روحانی متولد شد. انمرحوم در زمان طفولیت و نوجوانیدر نزد علما محلی مانند حاج ملا عزیز واعظی ،و ماموستاسید هاشم  و ماموستا ملا عثمان کتابهای اولیه را خواند و چون به سن جوانی رسید مانند سایر طلاب دینی نزد علمای فاضل انزمان کسب تحصیل نمود . در سال 1328 و نزد علمای طراز اول مانندآقای مجدی در مهاباد و ایرین در سسندج به تحصیل ژرداخت در سال 1339 در دانشکده حقوق دانشگاه تهران ثبت نام و به تحصیل می پردازد استادان دانشگاه تهران  فراست و قدرت درک  و شایستگی او را در می یابند و در ظرف مدت سه سال لیسانس حقوق را از دانشکده حقوق دانشگاه تهران اخذ می نماید وایشان در طول ایام زندگی از دوران سخت زندگی دانشجوئی یاد می نمودندکه با مشکلات ز

یادی زندگی را گذرانده است و به سختی موفق به تهیه کرایه منزل و پرداخت هزینه آب و برق و بوده اند .در سال 1324 پس از مراجعت به سردشت در آموزش و پرورش استخدام می شود .و در اثنا ی خدمت ایشان از طرف ریاست آموزش و پرورش مها باد و دانشگاه تبریز دعوت به تدریس می شوند  و ایشان به دلیل علا قه وافری که به خد مت به همشهریان   در زادگاهش  خود  شهر سردشت داشتند این پیشنها دها را قبول نمی نمایند.و از طرفی قضاوت امور محلی و امام جمعه و جماعت مسجد جامع سردشت می شوند و اولین امام جمعه بعد از اننقلاب بودند.

ایشان در تاریخ 29/07/1370  در شهر سردشت دعوت حق را لبیک گفته و در گورستان شهر خود سردشت به خا ک سپرده می شوند.

در حال حاضر مسجدی در محله دار بروی سردشت که  زمین آن از طرف روانشاد به مسجد اهدا شده  بنام ایشان نام گذاری شده است

حاج مصطفی نقیب در کتاب یا دها و خا طره ها در خصو ص انگیزه ادامه تحصیل خود اینگونه نقل می کند :
بسم الله :اکنون که تاریخ روز 29/02/1338 است بتائید خدا تصمیم گرفتم ک تا مدت 10 سال دیگر بدریافت در جه لیسانس در یکی از رشته های متداول نائل آیم و اگر این تصمیم اجرا نشد بهر کسی اجازه می هم که مرا یک فرد بی عرضه خطاب نماید و هرگونه اهانت را مستحقم.اموزگار دبستانهای سردشت دارای کارنامه کلاس سوم دبیرستان ،مصطفی نقیب  - امضا
اصل نامه را به آقای قاسمیانی دادم ،  او هم در در ذیل آن نوشت : صحت مراتب فوق و خط و امضای اقای نقیبی را گواهی می نمایم  - امضا قاسمیانی و آنرا به نام یک سند مهم برداشت و نزد خود نگهداشت 

بعد از نه سال آقای نقیب موفق به دریافت دانشنامه لیسانس می شود و ماموستا قاسمیانی ضمن  اظهار خوشحالی و تبریک   دست نوشته فوق را که  مانند سندی  نزد خود نگه داشته بود  برای آقای نقیب  ارسال و این شعر را می سراید و برای ایشان می فرستد : 

 ای نقیب که سالهای دراز
بودیم نور چشم و منشی راز
با مودت سلام ما پذیر
نشوی از نصیحتم دلگیر
در پی علم و فضل و دانش باش
منزور از ارازل و اوباش
ما بلطف و بحیله و تشویق
رهبرت بوده ایم تا توفیق
مدرک زنده بین که تقدیم است
در خور اهل فضل و تکریم است

بارک الله که چون رجال دلیر
وعد ه معمول گشت بی تقصیر
هر که بی عرضه خواندت الان
نیست در زمره جوانمردان
رادی مردی مستطاب و بصیر
گوی سبقت ربودی با تدبیر
چون سند گشته فاسد و مردود
راه بی عرضگی شده مسدود
پس فرستادمت که چون مردان
باز باشی پی جوانمردان
از کتاب و رجال ارزنده
همدمان بصیر و جوینده
بهره گیرند مردمان خبیر
تا بهر دانشی شوند بصیر
ارتجال نوشته ایم نقیب
بحبیب است نامه نه به رقیب

 

برای تهیه این مطلب از منابع زیر استفاده شده است :
کتاب گلزار شا عران و دیدار صالحان : تالیف عبدالرحمن عطاری
کتاب یاد ها و خاطره ها  نوشته  : حاج مصطفی نقیب

 

توجه : خواهشمند است در نقل مطالب و عکسهای ، این وبلاگ منبع را قید نمائید :ذکر منبع علاوه بر آنکه رعایت اخلاق حرفه‌یی است، مسوولیت صحت مطالب را نیز بر دوش منبع آن می‌اندازد، ضمن اینکه ذکر منبع حتما باید در بازانتشار اخبار اختصاصی رسانه‌های دیگر نیز رعایت شود؛ زیرا حاصل تلاش، کار و بینش تهیه کننده آن مطلب است.

به زمزیران خوش آمدید؛ سرای اندیشه و پژوهش دربارهٔ سردشت، جایی که تاریخ و فرهنگ این دیار در هر نوشته نفس می‌کشد. دیدگاه و پیشنهاد شما چراغ راه پژوهش ماست؛ با همراهی شما، این سفر فرهنگی روشن و پرثمر خواهد بود.

موضوعات مرتبط: پژوهش ها , مقالات , ,

|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


سردشت؛ شهری که زندگی را به مرگ نفروخت
جمعه 6 تير 1399 ساعت 11:41 | بازدید : 721 | نویسنده : محمد فاضل شوکتی | ( نظرات )
سردشت؛ شهری که زندگی را به مرگ نفروخت

تقدیم به شهیدان و جانبازان مظلوم هفتم تیر سردشت
 به قلم: محمد فاضل شوکتی
معنای زندگی در سردشت، مرگ نبود؛ و سوغاتی‌اش، گاز خردل نبود...
سردشت را باید وجب به وجب قدم زد تا فهمید چگونه هر کوچه‌اش حافظه‌ای زنده است، چگونه در هر نسیمی، ردّی از زندگی جاری است. صبح‌هایش با صدای نی چوپانان بیدار می‌شود، اذان دلنشین موذن‌ها از گلدسته‌ها می‌ریزد در جان سپیده، و زنگوله‌های گله، پالس‌های حیات‌اند در گوش کوه.
بانوان سخت‌کوش روستاها، با دستانی پینه‌بسته اما دلی بخشنده، شیر و ماست و دوغ خود را در پیاده‌روهای شهر می‌فروشند، و لبخندشان، مهربان‌تر از هر کالایی‌ست که عرضه می‌کنند. مردمان سردشت سحرخیزند، نه از سر اجبار، بلکه از شوقِ بردنِ بهترین‌ها برای سفره‌های ساده اما گرمشان.
سردشت، این بهشت همیشه‌سبز، آواز زندگی‌ست در کوه و دره، آبشار و چشمه. آبشار شلماش، رزگه، چکوو، دره گرژال، دشت باژار، زوران، کانی گراوان و بیش از ۹۰ هزار هکتار جنگل بکر، طبیعتی بی‌تکرار را به این دیار بخشیده‌اند. تاریخ نیز در این خاک تنیده؛ از قلعه‌های هزاره قبل از میلاد تا شهر موساسیر، از پل قلاتاسیان سامانیان تا حمام عزیزخان موکری قاجاری.
اما چه شد که این شهر، این باغ خندانِ جان، بر سکوی نخست قربانیان سلاح‌های شیمیایی جهان نشست؟
چه شد که سردشت، جای انگور سیاه و انارهای آلان، گاز خردل را بر شانه کشید؟
چه شد که به‌جای نغمه نی و بوی باران، صدای فریاد و سرفه‌های خون‌آلود در کوچه‌ها طنین انداخت؟
سردشت، قرار نبود خواهرخوانده ناکازاکی و هیروشیما شود.
قرار نبود آزمایشگاه بمب‌های میکروبی غرب باشد.
قرار نبود نخستین شهر قربانی سلاح‌های شیمیایی لقب گیرد.
قرار نبود شادی‌اش را با بادکنک‌های مرگبار، به بغض ابدی تبدیل کنند.
این تکنولوژی مرگ‌بار را که آفرید؟
چه کسی این مردم بی‌پناه را طعمه معادلات جنگ سرد و معامله‌گران شطرنج‌گونه قدرت‌های جهانی کرد؟
سردشت، پیش از آن روز شوم، شهری زنده بود؛ با خنده‌های بی‌دغدغه، با زندگی ساده اما پرنور. در تاریخ، چراگاه اسبان تمدن‌های باستانی چون ماد، اورارتو، مانا و آشور بوده است. مردمانش مهمان‌نواز، آرام، شوخ‌طبع و صمیمی بودند. هیچ‌کس از زندگی‌اش شکایتی نداشت، و "زندگی"، یعنی همان عشق و صداقت و همدلی، معنایی حقیقی داشت.
آن روز، دنیا با همه ادعای عدالت و حقوق بشر، سکوت کرد.
سردشت با گاز خردل خفه شد، اما فریاد مظلومیتش در جان تاریخ پیچید.
سال‌هاست که آن روز گذشته، اما هنوز سردشت چشم به راه نگاه مهربانی‌ست که گذشته‌اش را بشناسد، دردهایش را درک کند، و امید را در چشمان زخمی‌اش ببیند.
شریعتی می‌گوید:
«خدا انسان را آفرید و زمین را آراست، تا نوازشش کند... اما انسان، با تمام نعمت‌ها، تصویر خدا را فراموش کرد... و مغرور، دنیا را بلعید.»
امروز هم، خدا هنوز بر بام آسمان ایستاده، نگران مخلوقی‌ست که فراموش کرده از کجا آمده و به کجا می‌رود...
هنوز چشم‌انتظار بازگشت کسی‌ست که دریابد:
زمین را نمی‌شود بلعید.
زندگی را نمی‌شود کُشت.
سردشت، زخمی‌ست باز اما زنده؛
شهری که مرگ را زیسته، اما زندگی را باور دارد.
من، فرزند آن دیارم.
کودکی‌ام را در کوچه‌هایش گذاشتم.
درختانش را بوییده‌ام، از دست مادر نان خورده‌ام، و بر دوش پدر، آسمان را دیده‌ام.
می‌خواهم برگردم...
به همان روزها که «خداحافظ» فقط تا فردا بود.
ششم تیرماه سال 1393شمسی – پیرانشهر- محمد فاضل شوکتی
به زمزیران خوش آمدید؛ سرای اندیشه و پژوهش دربارهٔ سردشت، جایی که تاریخ و فرهنگ این دیار در هر نوشته نفس می‌کشد. دیدگاه و پیشنهاد شما چراغ راه پژوهش ماست؛ با همراهی شما، این سفر فرهنگی روشن و پرثمر خواهد بود.

موضوعات مرتبط: مقالات , یاداشتهای پراکنده , ,

|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4


اولین‌های پیرانشهر؛ روایت‌هایی از آغازها
جمعه 30 خرداد 1399 ساعت 11:59 | بازدید : 2708 | نویسنده : محمد فاضل شوکتی | ( نظرات )

اولین‌های پیرانشهر؛ روایت‌هایی از آغازها
ملتی که عزت و ریشه‌های خود را فراموش کند، در خوابی سنگین فرو می‌رود، خوابی که تنها آرامش نیست، بلکه بی‌تفاوتی کامل است. این ملتی که در خواب است، دیگر خطری ندارد؛ اما حیاتی نیز ندارد.
وظیفه تاریخ تنها نقل حوادث نیست؛ خوانندگان آن برای تجربه‌اندوزی آمده‌اند، برای اینکه گذشته تکرار نشود و نسل‌ها عمر دوباره بیابند. تاریخ، معلم زندگی است؛ نه برای سرگرمی، بلکه برای عبرت، هشیاری، و ساختن آینده.
به قول جی. برنارد شا: «ما از تاریخ آموختیم که چیزی از تاریخ نیاموخته‌ایم  و همچون» و  سنتایانا: «هر ملتی که گذشته خود را فراموش کند، محکوم به تکرار آن خواهد بود»
تاریخ، از زادمایه تا موسیقی و کشاورزی، از آداب تا روحیات، همه را زیر لوای نور می‌آورد تا با سرمایه خرد، مردمان قوت و توان یابند برای ساختن، خوراندن، و بیرون کشیدن گلیم خود از آب. تاریخ، رودمان عبرت است؛ آب را جاری می‌کند، مردمان را دگرگون می‌سازد، و به انسان درس می‌دهد.
اینک که در عصر علم و دانش زندگی می‌کنیم، روزمرگی چند ساعت خواندن تاریخ هر هفته یا هرماه نباید ما را باز دارد. بله، ممکن است روایت‌ها نادرست باشند یا ناقص، اما این نقادانه خواندن است که ارزش می‌آفریند. تاریخ، در هر صورت، چراغی ست که در سکوت شب، به اتش خاموشیمان گرما می‌بخشد.
ملتی که از زادگاه، پیشینیان، و اسباب ترقی و تنزل خود بی‌خبر است، چو کودکی است که پدر و مادرش را نشناخته است. چنین انسانی در میان بزرگان جامعه، خردمند نیست؛ عقب‌مانده ذهن یا دیوانه خوانده می‌شود. همین حکایت برای ملتی هم صدق می‌کند که تاریخش را نخوانده، ندانسته، یا ندیده است.
دولت‌ها با این تاریخ برای خود فرهنگ می‌سازند، حکمرانی می‌کنند. اما ما، از تاریخ خود غافلیم؛ نه خود می‌نویسیم و ثبت می‌کنیم و نه به آن گروه که تاریخ را می‌آفرینند، مدد می‌رسانیم—بلکه به آنها می‌خندیم!
پس بخوانید، بدانید، بنویسید، یا به دیگران کمک کنید که بنویسند. نوشته‌تان را نقد کنید، اما آن را تخریب نکنید. فرزندان‌مان شایسته‌اند که تاریخ دیارشان را بشناسند؛ دیاری که اگر آن را انکار کنیم، مانند درختی بی‌ریشه خواهیم بود.

اولین‌های رسمی:
با انتشار یافته‌هایی از گفتگوها، نوشته‌ها و ویکی‌پدیا، فهرستی از «اولین‌ها» در زمینه‌های مختلف پیرانشهر فراهم آمده است:
•    اولین شهردار بعد از انقلاب: سید فتاح حسینی (فرماندار پیش از انقلاب نیز بوده) 
•    اولین فرماندار بعد از انقلاب: طهماسبی
•    اولین رئیس اداره آموزش‌و‌پرورش (نمایندگی): کاک آقازاده (مهابادی) 
•    اولین رئیس بومی آموزش‌و‌پرورش: عبدالرحیم بهزادی
•    اولین رئیس ثبت احوال: خلیل معروفیانی (میرزا خلیل)
•    اولین پزشک بومی: دکتر سید علی سید احمدی
•    اولین راننده اتوبوس: محمد بهزاد
•    اولین مدرسه: مدرسه وفائی (ابتدایی)
•    اولین مسجد جامع
•    اولین گاراژ مسافربری: میر حبیب
•    اولین گاراژ باربری: علی بهزادی
•    اولین زن عضو شورای شهر: خانم فاطمه بهزاد
•    اولین مرد عضو شورای شهر: میرزا علی بازیان
•    اولین سینما: به وسیله آقای ستار زاده (از اهل بهائیت)
•    اولین روستای دارای برق: گزگسک در بخش پیران
•    اولین دفتر اسناد رسمی: دفتر ازدواج و طلاق شماره ۱۰ (قاضی محمد ملا احمدزاده)
•    اولین معلم زن: خانم مریم حبیب‌پناه (اشنویه‌ای)
•    اولین مهندس: مهندس فتاح عزیز اقدم
•    اولین امام‌جمعه پیش از «ماموستا ملا احمد سلیمی»
•    اولین معلم: مصطفی رحیم‌زاده
•    اولین دندان‌ساز: رحمن آسمند
•    اولین نقاش (رنگ‌رز): آقای رستمی (آذری‌تبار)
•    اولین نانوایی (پادگان پاسوه): نانوایی دریایی
•    اولین نانوایی شهری: خیابان امام‌آذر (عثمانی)
•    اولین عکاس: شاهرخ برقی (عکاس ساکو)
•    اولین حلبی‌ساز: استاد قادر جلالی (مهابادی)
•    اولین لحاف‌دوز: عبدالله مجرومی
•    اولین خدمات تزریقات و پانسمان: میرزا علی میرزائی (علی‌آقا)
•    اولین خدمات تزریقات بومی: خدر میوژ
•    مسن‌ترین ورزشکار: عبدالله ریواز
•    اولین بخشدار: سپهر
•    اولین آسیاب (آشی‌آوری): حاجی سید شامه (سید احمدی)، خیابان سیدقطب شرقی
•    اولین خیابان: پهلوی (امام ره فعلی)
•    اولین شرکت نفت: میرزا حسن رحیم‌زاده
•    اولین خیاط کت‌وشلواردوز: میرزا حسن شریف‌زاده
•    اولین کتابفروشی: محمدرضا افشاری (آذری)
•    اولین عریضه‌نویس: میرزا قاسم اوطمیشی
•    مالکین مطرح: مرحومین کاک حسن و کاک محمود قادری و مامند بیرکانی

«اولین‌ها» نه صرفاً نام و عنوانی، بلکه نمادی از پیشرفت، هویت، و خودباوری جمعی‌اند. هرکدام به مثابه حلقه‌ای در زنجیره تجربه و توسعه بودند:(اولین مدرسه‌ها و معلم‌ها، چراغ علم و سواد- اولین دفاتر و مهندسان، نماد نوسازی و نظم- اولین خدمات بهداشتی و درمانی، نمایان‌گر توجه به سلامت جمعی- اولین شرکت‌ها و صنایع، نویدبخش اشتغال و اقتصاد پایدار- اولین مشارکت زنان، نشانه‌ای از حرکت اجتماعی رو به جلو در حوزه سیاست و اجتماع)
تاریخ را نه‌تنها باید بخوانیم، بلکه به آن بنگریم، نقد کنیم و بنویسیم؛ چرا که هر بی‌تفاوتی برابر با خاموشی فضاهای نورانی تفکر است. فرزندان ما باید بدانند که از کجا آمده‌اند؛ اگر تاریخ را فراموش کنیم، گویی پدر و مادر خود را هم فراموش کرده‌ایم.»

دعوت به مشارکت
اگر اطلاعاتی جا افتاده یا نادرست است، لطفاً از طریق منابع موثق اعلام کنید تا مقاله به‌روز شود. این نوشته در حال «مرتب به‌روز شدن» است تا بنایی باشد بر نوشتن مشترکِ تاریخ پیران ما و فرزندانمان. -  تلفن تماس:09146310566

توجه:
استفاده از مطالب، نقل‌قول‌ها، تصاویر و محتوای این وبلاگ تنها با ذکر کامل منبع و نام نویسنده مجاز است. هرگونه بهره‌برداری علمی، پژوهشی، آموزشی یا رسانه‌ای از این نوشته‌ها، لازم است با ارجاع صریح به منبع اصلی و نام «محمدفاضل شوکتی» صورت گیرد.ذکر منبع نه‌تنها نشانه‌ای از رعایت اخلاق حرفه‌ای و احترام به حقوق معنوی پدیدآورنده است، بلکه مسوولیت صحت و اصالت مطالب را نیز بر عهده منبع درج‌شده می‌گذارد.این نکته به‌ویژه درباره بازنشر اخبار، گزارش‌ها و تحلیل‌هایی که اختصاصی این وبلاگ هستند یا حاصل تحقیق و نگارش مستقیم نویسنده‌اند، باید با دقت رعایت شود. ذکر منبع، علاوه بر اعتباربخشی به محتوا، نشانی از انصاف و شرافت علمی و رسانه‌ای نیز هست.این اصل اخلاقی، تنها یک توصیه نیست؛ بلکه بخشی از حقوق شناخته‌شده مؤلفان در عرف علمی و فرهنگی جهان است و رعایت آن موجب صیانت از تلاش، وقت، تفکر و بینش تهیه‌کننده اثر می‌شود.
با سپاس: محمدفاضل شوکتی

به زمزیران خوش آمدید؛ سرای اندیشه و پژوهش دربارهٔ سردشت، جایی که تاریخ و فرهنگ این دیار در هر نوشته نفس می‌کشد. دیدگاه و پیشنهاد شما چراغ راه پژوهش ماست؛ با همراهی شما، این سفر فرهنگی روشن و پرثمر خواهد بود.


|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


پژوهشی پیرامون وجه تسمیه شهر سردشت
سه شنبه 23 ارديبهشت 1393 ساعت 15:24 | بازدید : 791 | نویسنده : محمد فاضل شوکتی | ( نظرات )

 پژوهشی پیرامون وجه تسمیه شهر سردشت:

به قلم : محمد فاضل شوکتی

 

 

انسان در پيرامون خود، با اسامي اشخاص، مکان ها، حيوانات، نباتات، اشيا و غيره سروکار دارد که علت نامگذاري (وجه تسميه) بسياري از اين اسم ها بر او پوشيده است. يکي از مسايلي که ذهن کنجکاو بشر را به خود مشغول کرده است، يافتن ارتباط حقيقي بين اسم و مسمي است. وجه تسميه در متون ادبي و به ويژه متون عرفاني، کاربرد فراواني دارد. از آنجا که شاعران و نويسندگان عارف مسلک با ديدگاه متفاوت از ديگران به پيرامون خود مي نگرند، خلاقيت و هنرآفريني آنان در استفاده از وجه تسميه اسامي هم بي نظير است. مسلم است که شناخت اشکال گوناگون وجه تسميه، کمک شاياني به درک حقایق تاریخی  خواهد کرد؛ به همين منظور، اين مقاله و بطور اخص در  مورد واژه سردشت  پرداخته  است.تاریخ نویسان و محققین  چگونه با استفاده از ابزار وجه تسميه که برخي جنبه افسانه و خرافه نيز دارد، براي بيان کشف نهفته های گذشتگان  سود جسته اند؟

ریشه‌شناسی (به انگلیسی: Etymology) یا علم اشتقاق: علم مطالعهٔ تاریخی واژه‌ها می‌باشد. مسائلی مانند اینکه چه موقع وارد زبانی شده‌اند، از چه منبعی وارد شده‌اند و اینکه در طول زمان چه تغییری در ساختار (فرم) و معنای آنها ایجاد شده‌است، در این حیطه بررسی می‌گردد.

واژه‌شناسی

ریشه‌شناسی را در زبان فرانسوی «اتیمولوژی» می‌گویند. اتیمولوژی واژه‌ای است یونانی که از راه زبان لاتین به زبان فرانسوی راه یافته‌است. در یونانی باستان اتیمولوژی به معنی «شناخت اتیمون (Etymon)» و اتیمون به معنی «معنی حقیقی واژه» بوده‌است.در زبان تازی فقه الغه نامیده می شود[ابوالقاسمی م. ریشه‌شناسی (اتیمولوژی). تهران. ققنوس. چاپ‌چهارم. ۱۳۸۹. ص ۱۱] احمد فردید از معادل «علم الاسماء» برای آن استفاده کرده‌است.

تاریخچه

علمای قدیم در نوشته‌های خود گاهی با ذکر «وجه تسمیه» و «وجه اشتقاق» به شرح واژه‌ها می‌پرداختند. مقصود علمای قدیم از وجه تسمیه و وجه اشتقاق ریشه‌شناسی بوده است.[ ابوالقاسمی م. ریشه‌شناسی. تهران:ققنوس. ۱۳۸۹. ص۵۷] در لغتنامه دهخدا به نقل از تعریفات جرجانی آمده: «بیرون آوردن کلمه ای از کلمه  دیگر بشرط آنکه در معنی و ترکیب با هم مناسب و در صیغه مغایر باشند.»[ لغتنامه دهخدا، اشتقاق] با این تعریف اشتقاق معادل «Derivation» می‌شود و یکی از انواع واژه‌سازی خواهد بود که خود یکی از سازوکارهای مورد مطالعه تئوری ریشه‌شناختی است.

در سردشت فعلی در قسمت شمال غربی ، شهر قدیمی نیِزه رو ( Nezaroo ) قرار داشته است که به فاصله یک کیلومتری در کنار چشمه ای بنیان شده بود و در باب وجه تسمیه آن داستان را هم نقل می کنند .

اینکه از چه زمانی نام سردشت بکار گرفته شده به درستی معلوم نیست و آیا قبل از نام نیزه رو ، سردشت بکار گرفته می شد یا بعد از متداول گشت نیاز به تحقیقات بسیار عمیقی دارد ، در کتاب فتوح سواد العراق هم نامی از سردشت برده نشده در حالیکه از شهرباری در نزدیکی آن ذکری به میان آمده است . آنچه یقین است اینکه واژه سردشت در متون تاریخی و جغرافیای بعد از اسلام تا دوره متأخر یعنی از دوره صفویان به بعد ثبت و ضبط نشده و حتی در کتاب نزهة القلوب حمدالله مستوفی هم نیامده است . در متون جغرافیایی قرن سوم و چهارم و پنجم بویژه مسالک و ممالک از سلَق زیاد  سخن رفته که به احتمال بسیار قوی با منطقه سردشت است ، و اینکه سلَق چرا با سردشت منطبق است و بعد از زبان شناسی هم قابل مطالعه است زیرا محل تلاقی سه راه مهم تجاری و کاروانرو بوده است و که شهرزور و مراغه و دینور را به قول صاحبان مسالک و ممالک به هم متصل می نمود و راههای این سه مرکز عمده از طریق سلَق به هم متصل می شد که موقعیت منطقه سردشت دقیقاً در وسط آنها قرار گرفته است و در زبان عربی هم سلَق می تواند سه لک      ( سه شاخه ) کردی باشد که همان معنی سه راه را القاء می کند . علاوه بر آن ابودُلف در سفرنامه اش (ص 54) پس از گزارشی از کردهای هذبانی ، می نویسد : « و دهات آنجا را تا حدود «سلَق» و «دینور» و توابع «شهروز» وسعت دادند »  پس مینورسکی در تعلیقات خود  در باب  محل  سلَق می گوید : « توسعه نفوذ هذبانی ها تا بالای سلق  (Salaq) و شهرزور و دینور صحیح به نظر میرسد. سلق بخشی است که خصوصاً در حوادث قرن سوم هجری ( نهم میلادی ) از آن ذکر شده است . یکی از دو سلق که متعلق به  « احمد به روح العودی » بوده با بخش « لاجان » امروز واقع در غرب ساوجبلاغ مطابقت دارد و رشته کوههای مرزی ( گردنه « زنوی شیخ » ) آنرا از « سلق غربی » متعلق به « بنی الحسن الحمدانی » جدا می سازد . این بخش با بخش کنونی « رواندوز » تطبیق می کند .   ( سفرنامه ابودلف ، ص 115 ). می بینیم که مینورسکی آن را دو منطقه بسیار نزدیک به سردشت منطبق می داند . و نیز ابن خرداد در کتاب المسالک و الممالک ( ص 97 ) مینویسد : از روستاهای ناحیه آذربایجان است . و اما درباره اشتقاق سردشت و استعمال این کلمه تحقیق ممتعی را بایسته است .

 

1. (زرتشت) : بنا به اتفاق آراء زادگاه زرتشت پیامبر ایرانی غرب ایران است، و باستان شناسان قراین بسیاری از آئین زرتشتی در منطقه سردشت پیدا نموده اند، که مبین صحت این ادعا است . ضمن اینکه نامهای فراوانی از جمله روستا "هرمزآ باد" و.... لذا می توان سردشت را بدلیل اینکه زادگاه زرتشت است ،"زرتشت" که به مرور زمان به سردشت تغیر یافته است دانست.

مردم کردستان، سردشت را زادگاه زرتشت پیامبر ایرانی دانسته ( پنداشته) و آن را گرامی می دارند. و از آنجا که این نام را در زبان کردی "زرتشت" "زرادشتر" می خوانند، عقیده دارند که سردشت از نام "زرتشت" گرفته شده که بعد از حمله ی اعراب به ایران به " سردشت" تغییر نام پیدا کرده است. لازم به ذکر است در روستای (لیلانه) از توابع ربط سردشت و در منطقه(گورک) آثار به جای مانده از آتشکده های بزرگ موجود است و و واژه ی (گورک) یا(گبرک) همان (گبر) به معنای زرتشتی و مجوسی در کتاب های لغت در فرهنگ های فارسی آمده است که می تواند دلیلی بر این مدعا باشد.

زردتشت در نیمه ی اول قرن ششم قبل از میلاد پیام خود را ابلاغ کرد که بعدها در کردستان این پیام تحت عنوان آیین زرتشتی مشهور گردید . معروف این است که زرتشت در جنوب شرقی کردستان و در اطراف دریاچه ارومیه به دنیا آمده است که بعدها به خراسان رفته است . کتاب مقدس زردتشت «اوستا » نام دارد که به زبان « مدی » زبان باستانی کردی نوشته شده است . مردم کردستان سردشت را زادگاه زردتشت پیغمبر ایرانی می دانند. هنوز هم در بعضی از روستاهای دور و بر سردشت جای آتشکده های قدیمی به چشم می خورد. مانند روستای ولیو ، لیلانه ، گرور و هرمزآباد (هرمزد آباد کرد).

 

2. (زیر دشت" یا "زردشت) یکی از گمانه زنی های دیگردر مورد وجه تسمیه سردشت، این است که سردشت معرب واژه "زیر دشت" یا "زردشت" به معنی دشتی که مانند زر حاصل خیز است (زیر+ دشت) یا (زر+دشت) . با توجه به سرچشمه آب اشامیدنی بزرگ شهر و زمین های حاصلخیز این حدس نیز محتمل می نماید .

3. (سارد + د ه شت ) یا (سرد + دشت) : به معنای دشتی که سرد است ، دشت سرد که با توجه به زمستانهای سخت و هوای سرد دشت زاب که دارای هوای معتدل و منطقه گرمسیر آلان که نسبت به سردشت از هوای گرمتر برخوردار است ای وجه تسمیه نیز محتمل می نماید

4. (سه ر+ ده شت ) یا ( َسر+ دشت ) : به معنای بالای دشت یا دشت بالا دست

بعضی دیگر معتقدند واژه ی سردشت از دو قسمت "سر" به معنی "اول" و "ابتدا" و "دشت" به معنی"زمین پهناور" ، "هموار"، " جلگه"، ... و سردشت به معنی "ابتدا" یا " آغاز" دشت است. به بیان دیگر به معنی دشتی است که تا رودخانه زاب ادامه دارد.

5. (سارو + ده شت) : سارو یا سارو بیر

سرداری از بانه در جنگ چالدران

هرگاه تاریخ ایران را ورق بزنیم می بینیم که کرد همواره در دفاع از ایران و حفظ مرزهایش چون دژی پولادین بلاگردان ایران بوده و در لشکر کشی ها و کشور گشائی های ایرانیان در کنار دیگر رزم آوران ایران جنگیده و جانبازی نموده است.

نمونه اش جانبازی کردهای تبعیدی به خراسان در برابر روس ها و ازبکها می باشد.در جنگ سربازان ایرانی در گرجستان زمان صفویه و نیز در پیکار سپاهیان نادر در هندوستان و فتح هرات در زمان آقا محمد خان قاجار جنگجویان کرد حضور داشته اند.

در سال 920 هجری قمری برابر با 1514 میلادی کردها در یازی به سپاهیان ایران در عهد فرمانروایی شاه اسماعیل صفوی علیه سپاهیان ترک عثمانی جان فشانی کرده و تلفات سنگینی بر آنها وارد ساخته اند.

در کتاب شاه جنگ ایرانیان از دلاوری قهرمانی از بانه سخن می رود که نمونه جوانمردی و پایمردی به شمار رفته است.

وی سارو بیره نام داشته و از خاک بانه برخاسته است.در کتاب شاه جنگ ایرانیان به عنوان "شیر مردی از کردستان" معرفی شده و جزء افسران و فرماندهان برجسته ایران در آن جنگ به شمار رفته است. به سبب اینکه در تیراندازی شمخال( نوعی سلاح آتشین) بسیار ماهر بوده او را قورچی نامیده اند، وی از کودکی به تیراندازی و شکار پرداخته و از گوشت شکار، دوستان و بینوایان را بهره مند ساخته است.در بالا رفتن از سخره ها و راهپیمائیها همواره از دیگران پیشی می گرفت.در زمان او جنگل بانه بسیار انبوه بود در میان آن جنگل جز بز و گوسفند کوهی ، پلنگ هم یافت می شد.

او از پوست پلنگ لباس تهیه می کرد.آنهایی که از شهرهای اطراف بانه به بانه می آمدند او را شناخته و لقب "پلنگینه پوش" را به او داده اند.

گوشت های شکار سارو چندان فراوان بود که برای جلوگیری از فاسد شدن آنها، دکان قصابی باز کرد تا گوشتها را در آن بفروشد.

سارو قیافه برازنده ای داشته و گاهی او را سهراب پسر رستم می نامیده اند.او با شیوه جوانمردیش مورد اعتماد بوده و در حل و فصل اختلاف میان مردم نقش سازنده ای را بازی می کرده است.

شاه اسماعیل در آغاز سلطنت سفری به کردستان کرده و از بانه عبور نموده است.در آنجا وصف سارو را شنیده و او را به حضور طلبیده و گفته است: آیا موافق هستی در قشون من کار کنی؟ سارو گفته :من با همکارانم از راه شکار زندگی می کنیم و نیازی به خدمت تو نداریم.شاه اسماعیل پس از گفتگویی طولانی با سارو او را راضی کرده تا به همراه دوستانش در ارتش ایران وارد شود.شاه اسماعیل در چند جنگ سارو بیره و همکارانش را به کار گرفته و دریافته که مردانی دلیر هستند.در میان سربازان تحت فرمان سارو سربازانی از عشایر کاکاوند،سگوند و اسباوند هم دیده شده اند.سارو گرزی در دست داشته که وزنه ای از سرب به قدر یک من و نیم بر آن نصب کرده و با سپر، خود را از قسمتی از حملات دشمن حفظ کرده است.چماقهای وحشت آور سربازان زیر فرمان سارو که از درختان مغز دار مثل بلوط و چوب گردو می ساختند در سنگینی کمتر از گرز او نبود.

 سارو و سربازانش فنون جنگی را به اندازه سربازان "اویچ اوقلان" عثمانی نمی دانستند ولی تهور فوق العاده و استقامت جسمی آنها جبران آن قسمت را می کرد.سارو هر قدر جلو می رفت از شمار سربازان کاسته می شد.تیراندازان عثمانی که کمان فنری داشتند دائم به طرف سربازان ایرانی تیراندازی می کردند.یک تیر کوتا از فنری جستن کرد و بر صورت سارو نشست و گونه او را سوراخ کرد. سارو مثل اینکه خاری را از صورت دور نماید دست برد و آن تیر را از صورت کند و به دور انداخت و بعد نعره ای برآورد و گرز خوفناک خود را بر فرق یک سرباز" اویچ اوقلان" زد و سرباز عثمانی بدون ناله بر زمین افتاد و برنخاست.

شاه اسماعیل در حالی که قلب ارتش خود را می نگریست جنگاوران را مورد تحسین قرار می داد.تیر دیگری بر صورت سارو نشست اما از جانبازیش است.

یک گلوله توپ از نوع گلوله های مضاعف از راه رسید و به دست سارو اصابت کرد و دست راست او را قطع کرد .در حالیکه خون از دستش فواره می زد به سوی توپچی ها حمله می برد و آنها را فراری می داد.

آنهایی که فرار اختیار کرده بودند از دور به جانب آن مرد دلیر تیراندازی می کردند و آنقدر خون از بدن قهرمان کرد رفت که از پا در آمد.

سلطان سلیم پادشاه عثمانی نیز مردی سلحشور بود و می توانست به ارزش مردان جنگی پی ببرد و بعد از اینکه سارو افتاد ، دریافت که ممکن است سرش را از تنش جدا نمایند. دلیری آن مرد طوری در پادشاه عثمانی موثر گردید که یک سوار را فرستاد و به فرمانده توپخانه امر کرد که از بریدن سر سارو خودداری نماید( 2 رجب 920 هجری قمری)سه تن از سرداران برجسته قلب جبهه ایران که اصلان و امیر عبدالباقی و سارو بودند کشته شدند و حسن بیگ الله زنده ماند.

 شاه اسماعیل متوجه شد که برای نجات آن قسمت از سرداران که زنده مانده اند چاره ای جز عقب نشینی نیست.

 متاسفانه سلسله صفویه، افشاریه، قاجاریه و در پایان پهلوی جواب فداکاری های مردم کردستان را همواره با کشتار و تبعید و زندان و خانه خرابی داده اند.

 برگرفته از کتاب تاریخ و جغرافیای بانه نوشته محمد رئوف توکلی

 

6. سه رو + ده شت) : سرو (درخت سرو + دشت )

7. البته پس از شهر باستانی موساسیر در منطقه ربط گزینه و گمانه زنی های متعدد دیگری مطر ح می شود که نیاز به تحقیقات بیشتری در این زمینه می رود . و زمان و مطالعه  بشتری را می طلبد، که امیدوارم پژوهشگران در این زمینه کوتاهی ننمایند.

 

نوشته شده توسط محمد فاضل شوکتی ،17/04/1392

منایع :

 

فتوح سواد العراق (نخستین تاریخ فتوحات اسلام در کردستان )

جغرافیای غرب ایران ژاگ دومرگان

فرهنگ هه نبانه بورینه ماموستا هه ژار مکریانی

کتاب تاریخ و جغرافیای بانه نوشته محمد رئوف توکلی

ابوالقاسمی م. ریشه‌شناسی (اتیمولوژی). تهران. ققنوس. چاپ‌چهارم. ۱۳۸۹. ص ۱۱

ابوالقاسمی م. ریشه‌شناسی. تهران:ققنوس. ۱۳۸۹. ص۵۷

لغتنامه دهخدا، اشتقاق

ابوالقاسمی م. ریشه‌شناسی (اتیمولوژی). تهران. ققنوس. چاپ‌چهارم. ۱۳۸۹. ص11

ابراهیم اسکندری نیا، ساختار سازمان ایلات و شیوة معیشت عشایر آذربایجان غربی ، ارومیه 1366ش

وجه تسمیة شهرهای ایران ، ج 1، تهران 1375ش ؛ عباس جعفری

سرزمین زردشت ( رضائیه ): اوضاع طبیعی ، سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی ، تاریخی ، تهران 1348ش

ایگور میخائیلوویچ دیاکونوف ، تاریخ ماد، ترجمة کریم کشاورز، تهران 1357ش

 حسینعلی رزم آرا، فرهنگ جغرافیائی ایران ( آبادیها )، ج 4:

سعید عبدی ، «میژووی پیرانشار ] تاریخ پیرانشهر

سروه ، سال 11، ش 113ـ114 (آذر و دی 1374)

بهمن کریمی ، راههای باستانی و پایتختهای قدیمی غرب ایران ،

یاقوت حموی ، معجم البلدان ، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ 1866ـ1873، چاپ افست تهران 1965.

کرد، تاریخ، زبان و فرهنگ، ولادیمیر مینورسکی، ترجمه: محمدرئوف یوسفی نژاد، تهران، نشر سهیل، 1378ش.

به زمزیران خوش آمدید؛ سرای اندیشه و پژوهش دربارهٔ سردشت، جایی که تاریخ و فرهنگ این دیار در هر نوشته نفس می‌کشد. دیدگاه و پیشنهاد شما چراغ راه پژوهش ماست؛ با همراهی شما، این سفر فرهنگی روشن و پرثمر خواهد بود.

موضوعات مرتبط: پژوهش ها , مقالات , ,

|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


زندگی‌نامه حاج حسین خرازی اولین شهردار سردشت
1 فروردين 1399 ساعت 1:0 | بازدید : 4085 | نویسنده : محمد فاضل شوکتی | ( نظرات )
زندگی‌نامه حاج حسین خرازی اولین شهردار سردشت
 
به قلم: محمد فاضل شوکتی
بر اساس اطلاعات به‌دست‌آمده از فرزندان و فامیل‌های این گونه بیان شده که اجداد حسین خرازی قبلاً ساکن بوکان و از بیگزاده های فیض الله بیگی سرای بوکان بوده‌اند بنا به دلایلی که برای نگارنده مشخص نگردیده، به عراق کوچ کرده و در شهر کوی سنجاق (یکی از شهرهای کردستان عراق) ساکن می‌شوند، حدود یکصد سال قبل به دلیل اختلافات خانوادگی یا عشیره‌ای با یکی از عشایر قدر ساکن در شهرکویسنجاق درگیر در نتیجه این درگیری‌ها یک نفر کشته می‌شود. خانواده مقتول به خون‌خواهی برمی خیزند خانواده حمله بردنده  از بیم اینکه موضوع دامنه‌دار نشود و خونی دیگری جاری ریخته نشود در اثر این در گیری‌ها از مجموع خانواده‌های ساکن در کویسنجاق سه خانواده که در این درگیری‌ها مشارکت داشته‌اند؛ یعنی خانواده‌های شمامی (صالح شمامی و همسرش خورشید) و خانواده‌های واحدی (حاجی رسول شاهیجان) و خانواده خرازی (مادرش پیروز) از بیم جان خود به کردستان ایران آمده می‌آیند و بقیه فامیل که در درگیری مشارکت نداشته‌اند در عراق باقی می‌مانند. (که اکنون نیز در شهرهای قلعه دیزه، رانیه، شهرسلیمانیه پراکنده‌اند). نام پدر حسین خرازی رشید بوده که ایشان را با کنیه (مستەفاحەحەی) می‌شناخته‌اند و پیشه‌اش تجارت توتون، پوست، خواربار بین کردستان ایران و عراق بوده است. مادر حسین خرازی (پیروز خاتون) در اثنای این بازگشت حامله بوده که شوهرش را از دست می‌دهد، یعنی حسین خرازی قبل از تولد یتیم می‌شود، فقدان سرپرست، مهاجرت به سردشت باعث تنگدستی بسیاری برای خانواده می‌شود.
در جریان این کوچ اجباری (پیروز خاتون) همسر (مستەفاحەحەی) حامله بود، در بین راه در شهر "قلعەدیزه" (عراق) وضع‌حمل کرده فرزند ذکور به دنیا می‌آید (سال ۱۲۸۸) که نامش را حسین می‌گذارند، در روز بعد (خورشید همسرصالح شەمام) وی نیز حامله بوده به فاصله یک روز بعد از تولد حسین خرازی در روستای بیوران بالا سردشت، مطلب شمامی که با حسین خرازی عموزاده است از مادر متولد می‌شود (تاریخ تولد شناسنامه‌ای حاج مطلب تاریخ تولد اول فروردین ۱۳۰۱ قید شده است که صحیح نیست. (تولد حسین متولد سال ۱۲۸۸ خرازی با تولد مطلب شمامی یک روز فاصله داشته است؛ یعنی یک روز بعد از تولد حسین خرازی در قلعه دیزه مطلب شمامی روز بعد در بیوران بالا متولد می‌شود درصورتی‌که اطلاعات مندرج در اسناد ثبت‌احوال مغایر این تاریخ است).
مادر حسین خرازی پیروز خاتون در سردشت یک برادر داشت بنام حمزه لطفی مشهور به (حەمزەکۆل) به خانه ایشان می‌رود بدین ترتیب سرپرستی خواهرش پیروز و خواهرزاده‌اش حسین خرازی را، دائی‌اش حمزه لطفی به عهده‌دار می‌شود. بدلیل تنگدستی و فوت پدر زندگی حسین خرازیو مادرش از همان کودکی با درد و مشقت فراوان شروع می‌شود. حمزه لطفی علاقه زیادی به خواهرزاده اش‌حسین خرازی، داشته و زیرکی و توانمندی وی را ملاحظه می‌کند در حد وسع و توان خود و امکانات موجود وقت دو (چهارپا) برای خواهر زاده‌اش خریداری می‌کند و مقداری دستمایه به وی می‌دهد تا بصورت مستقل کار کند. حسین خرازی که فردی با مناعت طبع بوده از اینکه سربار دائی خود باشد شرم می‌کند از فرصت استفاده کرده و با تمام توان کارکرده و از هیچ کاری برای امرارمعاش خود و مادرش کوتاهی نمی‌کند؛ از آوردن هیزم گرفته و باربری و تجارت و خریدوفروش مایحتاج عمومی مردم طوریکه هم خرج خود و مادرش را در می‌آورد و هم مبلغی به دائی‌اش کمک می‌کند و ضمن انجام کار روزانه مبادرت به ثبت نام در مکتب‌خانه و خواندن می‌نماید و تا مقطع ششم ابتدائی نظام قدیم موفق به ادامه تحصیل می‌شود.
از همان دوران و در مکتب پشتکار و فراست و استعداد ایشان نمایان می‌شود و از دوران جوانی در اداره امورات اجتماعی، اجرائی و مدیریتی و مشارکت نموده وهمیشه یک سروگردن از سایر هم سن و سالانش بالاتر ظاهر می‌شود. ذوق بالا و حاضرجوابی و خط بسیار زیبای ایشان در زمانی که تعداد با سوادان سردشت بسیار قلیل بود باعث رشد سریع ایشان می‌شود، به صورتی که هر جا مشکلی به وجود می‌آمد یکی از افرادی که مورد مراجعه قرار می‌گرفت ایشان بودند. ازهمان زمان ایشان با نام میرزا حسین در رفع و رجوع مشکلات مردم و نوشتن نامه و قراردهای بین مردم اشتهار پیدا می‌کند!
حسین خرازی از ابتدای زندگی شغل‌های مختلفی را اختیار نموده و جهت امرارمعاش از هیچ کسب‌وکار حلالی فروگذاری نمی‌نماید؛ حسن خرازی اولین کار رسمی خود را که پیمانکاری (سرکارگری) جاده سردشت مهاباد است تحول گرفته و در انجام این پروژه به نحو احسن انجام‌وظیفه می‌نماید، همین حسن انجام‌وظیفه پیمان باعث جلب‌توجه مسئولین منطقه‌ای به ایشان می‌شود و چندین مرتبه به دلیل پشتکار و مدیریت عالی مورد تشویق مقامات آن دوره قرار می‌گیرند.
در سال ۱۳۴۶ هنگامی که سردشت رسماً به شهرستان تبدیل می‌شود، آقای رضوانی به‌عنوان اولین فرماندار سردشت معرفی می‌شوند. سردشت تا آن زمان بخش از توابع شهر مهاباد بود. از سال ۱۳۰۷ تا ابتدای تبدیل سردشت به شهر چندین نفر به‌عنوان نماینده بلدیه به‌عنوان شهردار وظایف شهرداری را انجام داره اند (وهاب امینی-حاج صالح شافعی-سیداحمد حسینی). اما اکنون سردشت یه شهر تبدیل شده و جهت اداره امورات شهری می‌بایست شهرداری برای سردشت انتخاب شود. زمانی که اولین فرماندار سردشت آقای رضوانی (اهل ارومیه) در سردشت انجام‌وظیفه می‌نمودند یک تلفن‌گرام از استانداری دریافت می‌نماید مبنی بر اینکه یک نفر برای تصدی پست شهرداری سردشت انتخاب شود، فرماندار وظیفه انتخاب شهردار را به اعضای انجمن شهر که حسین خرازی نیز یکی از اعضای انجمن شهر بود واگذار می‌نماید. پس از شور و مشورت‌های فراوان مناسب‌ترین گزینه؛ حسن خرازی برای تصدی شهرداری سردشت معرفی می‌شود.
در همان زمان از طرف استان تلگرامی مبنی به معرفی شهردار به استان مخابره می‌شود؛ تا سریعاً فرماندار وقت آقای رضوانی در معیت آقای حسین خرازی به استانداری وقت مراجعه نمایند، در زمان وصول تلگراف به دلیل بارش برف سنگین در سردشت و حومه و باز نبودن جاده از طرف فرماندار به استانداری اعلام می‌شود که مراجعه به ارومیه به‌وسیله اتومبیل مقدور نمی‌باشد، لذا استاندار دستور انتقال فرماندار و آقای حسین خرازی را به مرکز استان توسط هلی‌کوپتر صادر می‌نماید. موضوع دعوت آقای خرازی به استان و معرفی ایشان به‌عنوان شهردار سردشت بود که در جلسه تشکیل‌یافته با مخالفت آقای خرازی روبرو می‌شوند وقتی دلیلش را از ایشان می‌پرسند آقای خرازی جواب می‌دهند اداره و احداث شهرداری با دست‌خالی کاری و بدون امکانات ملی و ماشین‌آلات غیرممکن است لذا نمی‌توانم قبول نمایم. باوجود اصرار فراوان استاندار، آقای حسین خرازی شرط قبول نمودن پست شهرداری را اختصاص اعتبارات مناسب اعلام می‌نماید؛ لذا فی‌المجلس مبلغ یک‌صد و چهل هزار تومان اعتبارات اولیه توسط استاندار وقت برای اقدامات اولیه و انجام اقدامات عمرانی لازم در نظر گرفته می‌شود، این اصرار آقای خرازی باعث شد که استاندار اظهار نماید اغلب افراد با پیشنهاد و تطمیع  درخواست انتصاب می‌نمایند ولیکن این موضوع در مورد آقای حسین خرازی برعکس بود ایشان تا نگرفتن اعتبارات لازم تصدی شهرداری سردشت را قبول نکردند!
یکی از سوالات جالبی که استاندار از حسین خرازی سوال می‌کند که سابقه اجرائی داری؟ حسین خرازی می‌گوید بله.
استانداراز ایشان سوال می‌کند متاهلی یا مجرد:
حسین خرازی پاسخ می‌دهد: بله متاهل هستم و سه همسر و سیزده فرزند دارم!
استاندار مجدداً سوال می‌کند آیا هیچ مشکلی در اداره همسرانت داری؟
حسین خرازی پاسخ می‌دهد: نه قربان خوشبختانه هیچ گونه مشکلی ندارم!
استاندار می‌خندد و دستور می‌دهد فوری حکم حسین خرازی را صادر نمایند، می‌گوید کسی که سه همسر و 13 فرزند داشته باشد و مشکلی نداشته باشد به یقین می‌تواند سه شهر را اداره کند!
و اینچنین حسین خرازی بعنوان  اولین شهردار شهر جدیدالتاسیس سردشت منصوب می‌شود.
 
شهرداری سردشت در اولین ساختمان استیجاری خود (منزل آقای عطاری) که از دو اتاق و یک راهرو تشکیل‌یافته بود مستقر می‌شود. بعد از یک سال باوجود فعالیت‌های چشمگیر شهردار یک ساختمان مدرن برای شهرداری احداث می‌شود  (بالاتر از اداره پست فعلی سردشت، مابین اداره پست و دادگستری فعلی) در آن واقع شده است.
در آن زمان در  محل فعلی شهر  سردشت دو موقعیت که به‌صورت گنداب (محل جمع‌شدن فاضلاب‌های) درآمده توسط آقای حسین خرازی مشخص می‌شود. آقای خرازی مطلع می‌شوند که نخست وزی (دکتر اقبال) چند ماه آینده در نظر دارد  از سردشت بازدید به عمل آورد، لذا ایشان با ابتکار عمل خاصی دستور خرید دو دستگاه بلوک‌زنی را صادر می‌نماید، در آن موقع  (هنگام خرید دستگاه‌های بلوک‌زنی کسی نمی‌دانست آنها به چه دردی می‌خورند)، و اقدام به بریدن و ساخت  بلوک و بنای حصار دور زمین‌ها  مشخص شده  به ارتفاع نیم متر می‌نماید. به هنگام حضور دکتر اقبال  بازدید وزیر کشور از آقای حسین خرازی سوال می‌کند این محوطه کشی‌ها برای چیست؟ ایشان جواب دادند این زمین‌ها برای احداث پارک و سینما در نظر گرفته شده است . وزیر کشور سؤال می‌نمایند با چه بودجه‌ای می‌خواهی اقدام به ساخت این بناها نمائی؟ جواب می‌دهند قربان منتظر تشریف‌فرمایی شما بودیم، بلافاصله باخنده از حاضرجوابی و جسارت ایشان خوشش می‌آید لذا در جا نخست‌وزیر وقت دکتر اقبال  دستور می‌دهند مبلغ یک‌صد و هشتاد هزار تومان جهت احداث این دو ساختمان برای شهرداری سردشت در نظر گرفته شود.
 در آن زمان برق سردشت به‌وسیله یک موتور کوچک تهیه می‌شد که اکثر شب‌ها کار نمی‌کرد و سردشت عملاً فاقد برق بود. در هنگام ضیافت شامی که  در محل سالن شهرداری به‌افتخار آقای نخست‌وزیر دکتر اقبال ترتیب داده شده بود، آقای حسین خرازی یک نفر را مخفیانه به نزد آقای (احمد برقی) که در آن زمان تکنسین برق اداره برق سردشت  بود فرستاده و می‌گویند موتور را خاموش نماید، بعد از خاموشی برق نخست‌وزیر  ناراحت شده و دلیل خاموشی برق را از شهردار جویا می‌شود، آقای خرازی به ایشان می‌گویند قربان به‌خاطر مراسم امشب دستور دادم  از بانه وسایل یدکی  موتوربرق امانت  گرفته و روشنائی امشب را تأمین نمایند  و لیکن متأسفانه  ظاهراً این اقدامات  نتوانسته جوابگوی تأمین برق امشب باشد و محفل ما را روشنی‌بخش باشد، وزیر کشور همانجا دستور می‌دهند اعتبارات لازم برای خرید  دو موتور بزرگ برق (ساخت کشور روسیه) برای شهر سردشت اختصاص داده شود، در همین  راستا  شخص شهردار برای خرید موتورهای برق به تهران مراجعه می‌نمایند، در خرید دو دستگاه موتوربرق  آقای خرازی موفق به گرفتن مبلغی تخفیف می‌شود که با آن مبلغ یک دستگاه ماشین سیمرغ خریداری نموده و ساختمان اداره برق را تکمیل می‌نماید.
در فردای آن روز مجدداً ضمن بازدید  استاندار وقت به آقای حسین خرازی قول تحویل یک جیپ شخصی را می‌دهد. لازم به توضیح است در آن زمان زباله‌های شهر سردشت توسط گاری دفع می‌شده است، آقای خرازی می‌گویند در جایی که مردم شهرم برای دفع زباله شهر فاقد وسیله نقلیه هستند ماشین به چه درد من می‌خورد لذا درخواست می‌نماید ماشین جیپ را با یک دستگاه کمپرسی تعویض نماید که مورد موافقت استاندار واقع می‌شود  و یک دستگاه کمپرسی از نوع روسی تحویل شهرداری سردشت می‌شود.
 
آقای خرازی با فعالیت‌های چشمگیر خود اقدام به فاضلاب کشی شهرسردشت نمود که آثار آن هنوز هم باقی بوده و در خیابان اصلی شهر مورد استفاده قرار می‌گیرد.در آن موقع مغازه‌های اصلی شهر به‌صورت دخمه ایجاد و بسیار چهره نازیبایی داشتند که در چند نوبت دستور تخریب، عقب‌نشینی و نوسازی آن مغازه‌ها را توسط آقای حسین خرازی شهردار وقت صادر می‌شود، آثار آن هنوز باقی است.سردشت فاقد خیابان کمربندی بود احداث خیابان کمربندی با امکانات محدود و بدون وجود ماشین‌آلات سنگین از قبیل لودر و بولدوزر و فقط به‌وسیله بیل و کلنگ و کارگر از محل مقبره شیخ مولانای کنونی تا محل فرمانداری فعلی از دیگر اقدامات عمرانی آقای حسین خرازی به شمار می‌آید. موردی شایان‌ذکر اینست  تعداد زیادی بهنگام تعریض و احداث خیابان کمربندی به‌اندازه (پهنای خیابان) معترض بودن که در همان زمان ایشان اظهارمی داشتند  اگر امکان داشت و زمینه‌ای موجود اجازه می‌داد خیابان را از این هم که هست عریض‌تر احداث می‌نمودم و اظهار می‌داشتند  گذشت زمان ثابت می‌کند که این خیابان در آینده‌های نزدیک حتی برای شهر کوچک خواهد بود.
خیابان امام (ره) فعلی و پهلوی سابق نیز در زمان تصدی حسین خرازی به‌عنوان شهردار سردشت ساخته شده است.وضوخانه مسجد سرچشمه سردشت که در آن موقع مورد استفاده عموم قرار داشت وضعیت ناجوری داشت و استفاده از آن کاملاً غیربهداشتی بود دستور تخریب و نوسازی آن را صادر نمود، عده‌ای قبل از اقدام به نوسازی بهر دلیلی به ساختمان شهرداری حمله برده و درخواست توفقت عملیات ساخت و نوسازی بنای قدیمی وضوخانه را داشتند و لیکن ایشان مردم را قانع نمودن که منتظر اقدامات باشند و بعداً قضاوت نمایند. پس از اتمام عملیات نوسازی وضوخانه مسجد سرچشمه همان مردم به‌پاس قدردانی و تشکر به حضور شهردار رفتند و از پیش‌داوری عجولانه خود اظهار پشیمانی نمودند. یکی دیگر از اقدامات عمرانی حسین خرازی به‌عنوان شهردار سردشت تعریض سرپوشیده کردن سرچشمه آب آشامیدنی سردشت بود که تا آن زمان در معرض سم آلایی و کاملاً غیربهداشتی بود. برای اولین‌بار اولین آسفالت‌کاری خیابان‌ها و کوچه‌ها و معابر سردشت نیز در زمان تصدی حسین خرازی انجام شده است. بعد از انقلاب نیز شخص ایشان به دلیل جسارت و شهامت اعتماد به نفسی که داشتند دراکثرامورات سردشت مداخله نموده و به‌عنوان ریش‌سفید و معتمد شهردار مدیریت امورات شهر مشارکت داشته‌اند و مورد مشاوره اکثر مسئولین محلی قرار گرفته‌اند و در سفرهای مسئولین کشوری جز افرادی بودند که اداره تشکل‌های مردمی را عهدار بوده‌اند و هم ایشان باوجود افراد تحصیل‌کرده این شهر نسبت به ایراد بیانات و شرح مشکلات شهر سردشت برای مسئولین پیش‌قدم بوده‌اند.
 
سوابق اجرائی و اداری:
اولین شهردار سردشت- عضو انجمن شهر چندین دوره- عضو انجمن شهرستان-مدیرعامل شیر و خورشید- مدیرعامل هلال‌احمر- معتمد شهر از آخرین دقایق حیات-کارشناس دادگستری- اولین کار رسمی حسین خرازی سرکارگری در ساخت جاده سردشت مهاباد شروع می‌شود- دریافت تشویق‌نامه از بازرسی شاهنشاهی به دلیل فعالیت‌های عمرانی چشمگیر در تصدی شهرداری- اولین شورای داوری دادگستر به‌وسیله حاج حسین خرازی با امضا حکم از طرف وزیر دادگستر (پیش از انقلاب اسلامی).
 اقدامات برجسته:
احداث بیمارستان سردشت- احداث فاضلاب کشی به‌صورت مدرن سردشت- احداث خیابان کمربندی (بدون هرگونه ماشین‌آلات سنگین با بیل و کلنگ) توسط کارگران شهرداری- احداث سینمای سردشت- احداث پارک سردشت (پارک اصلی شهر)- سرپوشیده کردن سرچشمه آب آشامیدنی شهر سردشت- احداث خیابان امام (پهلوی سابق)- احداث حوض و وضوخانه مسجد سرچشمه سردشت به‌صورت فعلی.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد – محمدفاضل شوکتی(ویرایش جدید)

یادآوری دوستانه:
دوستان عزیز، لطفاً هنگام بازنشر مطالب یا تصاویر این وبلاگ، منبع را حتماً ذکر بفرمایید.
این کار ساده، نشانه‌ای‌ست از احترام به زحمات نویسنده و رعایت اخلاق حرفه‌ای در فضای رسانه‌ای.
همین‌طور اگر مطلبی اختصاصی از رسانه‌ای دیگر را بازنشر می‌کنید، لطفاً منبع اصلی را هم بنویسید؛ چون هر مطلبی پشتش تلاش، دقت و نگاه خلاق یک انسان یا گروهی از انسان‌هاست.
با رعایت این اصول ساده اما مهم، نه‌تنها به حقوق معنوی دیگران احترام می‌گذاریم، بلکه به گسترش فرهنگ درست در فضای وب هم کمک می‌کنیم. سپاس از همراهی‌تان (محمدفاضل شوکتی)

به زمزیران خوش آمدید؛ سرای اندیشه و پژوهش دربارهٔ سردشت، جایی که تاریخ و فرهنگ این دیار در هر نوشته نفس می‌کشد. دیدگاه و پیشنهاد شما چراغ راه پژوهش ماست؛ با همراهی شما، این سفر فرهنگی روشن و پرثمر خواهد بود.


|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4


صفحه قبل 1 صفحه بعد

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
پیوندهای روزانه
نظر سنجی

کدام بخش برای شما جذاب‌تر است؟لطفاً گزینه‌ی مورد نظر را انتخاب کنید!

آخرین مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 83
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 92
بازدید ماه : 104
بازدید کل : 304220
تعداد مطالب : 111
تعداد نظرات : 16
تعداد آنلاین : 1





 تماس با ما
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان زمزیران و آدرس zmziran.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 111
:: کل نظرات : 16

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 5

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 83
:: باردید دیروز : 9
:: بازدید هفته : 92
:: بازدید ماه : 104
:: بازدید سال : 9556
:: بازدید کلی : 304220