افسانهی درختان گنهدارمامش پیرانشهر پژوهشی پیرامون پیشینه و وجه تسمیه روستای گنهدار مامش، شهر پیرانشهر به کوشش: محمد فاضل شوکتی سوم بهمنماه ۱۳۹۳، پیرانشهر
مقدمه نوشتن دربارهی دیار آبا و اجدادی، کاری شیرین و دلنشین است. بیتردید، هیچ نوشتهای – بهویژه از نوع پژوهشهای موردی – خالی از نقص نخواهد بود؛ اما این به آن معنا نیست که کسی نباید دست به قلم ببرد. نوشتن، خود نوعی عشق است. شاید این نوشته کامل نباشد و حق مطلب را بهطور تمام و کمال ادا نکند، اما میتواند آغازی باشد برای عزیزانی که بخواهند با نگاهی فنیتر و علمیتر، آن را تکمیل کنند و تحقیقات گستردهتری در این زمینه انجام دهند. در پی سفری که به همراه تنی چند از دوستان، از جمله آقای مصلح امامی، آقای علی یوسفی، و همچنین شبی که مهمان شیخ محمد سلطانی بودیم، به روستای گنهدار مامش داشتم، انگیزهی این نوشته در من شکل گرفت. هنگام صرف شام، صحبتهایی دربارهی وضعیت امکانات روستا، سطح تحصیلات، پیشینهی تاریخی، موقعیت جغرافیایی و وجهتسمیهی آن مطرح شد؛ مسائلی که برای من همچنان ناشناخته و مبهم بودند.از این رو بر آن شدم تا یادداشتی کوتاه و مجمل دربارهی این روستا بنویسم. این سفر در روز جمعه، مورخ ۲۶/۱۰/۱۳۹۳ انجام شد.
درخت و حمایتگری آن درافسانه های محلّی کردستان: در فرهنگ عامهی مردم کردستان، درختان جایگاهی مقدس و آیینی دارند. این باورها، ریشه در اسطورهها، افسانهها، و متون کهن دارند و نشان میدهند که درخت نمادی از حیات، جاودانگی، خردمندی و پیوند با نیروهای ماورایی است. درختانی مانند سرو، چنار، بنه، گردو، سدر و... با ویژگیهایی چون قدمت، میوهداری یا خواص درمانی، از احترام بالایی برخوردارند. مردم درخت را گاه به چشم موجودی زنده، خردمند و حتی خداگونه مینگرند. بر اساس باورهای عامه، آسیب رساندن به درخت مقدس میتواند موجب بلا یا کیفر شود. در چنین باوری، درختان نهفقط بخشی از طبیعت، بلکه بخشی از نظام اعتقادی مردم هستند که با آیینها، نذرها، و پیشکشها همراهند و در روان جمعی جامعه، تصویری "فرا طبیعی" یافتهاند.
معرفی روستای گنهدار مامش روستای گنهدار بر روی تپهای کوچک و مشرف به کوههای اطراف قرار گرفته است. خانههای روستا بهصورت دایرهوار در اطراف این تپه ساخته شدهاند و در مرکز آن، قبرستان قدیمی روستا قرار دارد. این ساختار حلقهوار به نوعی نشاندهندهی انسجام اجتماعی و پیوندهای عمیق خانوادگی میان ساکنان آن است. روستا در حال حاضر حدود ۲۰ تا ۳۰ خانوار را در خود جای داده و جمعیت آن نزدیک به ۱۴۰ نفر برآورد میشود. بیشتر اهالی با یکدیگر نسبت خانوادگی دارند و از تبار عشره مامش هستند. گنهدار در شمال شرقی شهر پیرانشهر واقع شده است و بخشی از بافت عشایری و قومی این منطقه بهشمار میرود. از نظر امکانات زیرساختی، روستا دارای برق و تلفن است، اما ساکنان همچنان با مشکل کمبود آب مواجهاند. یکی از معضلات مهم، نبود پل بر روی رودخانهی مجاور روستاست که باعث میشود در ماههایی از سال که سطح آب بالا میآید، رفتوآمد به روستا بهسختی انجام گیرد. مدرسهی قدیمی روستا، که از مصالح ابتدایی همچون سنگ و چوب ساخته شده بود، در حال حاضر تخریب شده و بلااستفاده مانده است. مدرسهی جدید که بهصورت پیشساخته ساخته شده، در حاشیهی روستا قرار دارد و شامل دو کلاس درس، یک دفتر اداری، انباری کوچک و یک سرویس بهداشتی است. روستا دارای زمینهای کشاورزی فراوان و حاصلخیزی است و از این راه، بخش زیادی از نیازهای اقتصادی خانوادهها تأمین میشود. بهطور کلی، وضعیت معیشتی مردم روستا نسبتا مطلوب است و بسیاری از خانوادهها از نظر مالی در شرایط قابل قبولی به سر میبرند.
روایتی از روستایی در دل دشتهای لاجان پیرانشهر: در دل تپهای خاموش، آنجا که آسمان با نوک کوهها نجوا میکند و نسیم صبحگاهی بر شانهی خاکستری سنگها میرقصد، روستایی نشسته است با نامی عجیب و مقدس: گنهدار. گنهدار روستایی کوچک است، با خانههایی پراکنده که دور تپهای گرد آمدهاند. بر بلندای همین تپه، در سکوت و وقار، قبرستانی کهن آرمیده است. پیران میگویند در دل این خاک، اصحابهی شیخ محمد خفتهاند؛ مردانی که از نخستین پاسداران نور و دین بودهاند. اما شهرت گنهدار، تنها به آن خفتگان مقدس نیست. درختانی خاص، تنومند و غریب در حواشی این گورستان روئیدهاند؛ درختانی که برگهایی پهن دارند و بویی عجیب میپراکنند، بویی شبیه سنجد، تلخ و تند و ماندگار. مردم، این درختان را "دار گنه" مینامند. میگویند این درختها گنهدارند؛ یعنی هم مقدساند و هم قدرت دارند؛ هم حرمت دارند و هم اگر بیاجازه شاخهشان را بشکنی، بلایی سرت میآید. سالها پیش، زمانی که هنوز علم دامپزشکی به روستا نرسیده بود، روستاییان از اطراف میآمدند تا شاخهای از دار گنه را با خود ببرند. اما بریدن شاخه از این درخت، رسم داشت، آیین داشت. باید دعا میخواندی، با احترام نزدیک میشدی، شاخه را آرام میبریدی، و بیآنکه پشت سرت را نگاه کنی، دور میشدی. اگر نگاه میکردی، خاصیتش باطل میشد، گویی درخت خشم میگرفت. آن شاخه را در طویله یا بالای سر دامها میآویختند، و باور داشتند که کنهها فرار میکنند، بیماری از میان میرود، و دام سالم میماند. بعضیها میگفتند این خاصیت از روغن و بوی خاص تنهی درخت است، اما پیران میگفتند: «نه! این درخت، بهخاطر نزدیکی به قبر یاران پیامبر، برکت دارد.» در بهار، وقتی درخت شکوفه میدهد، گلهایش به کنههای سفید و کوچک شباهت دارند. از همینجا، مردم نام آن را "دار گنه" گذاشتهاند؛ یعنی درختی که شبیه کنه شکوفه میدهد و کنه را از دامها میگیرد. با آنکه امروز از آن عظمت چیزی جز چند درخت پیر نمانده، و روستا نیز با مشکل آب و مدرسهی فرسوده دست و پنجه نرم میکند، اما نام گنهدار هنوز زنده است. مردم هنوز در گوش هم داستان درختان را زمزمه میکنند، هنوز اگر جایی کنه زیاد شود، یادی از دار گنه میکنند. هنوز اگر کودکی بپرسد: «مامان، چرا این درخت با بقیه فرق دارد؟» مادر میگوید: «چون این درخت گنه دارد...»
خانوادهها و بزرگان روستای گنهدار مامش؛ حافظان خاطره و ریشهها روستای گنهدار مامش تنها تکهای از خاک نیست که خانههایی گرداگرد تپهای آرام را در خود جای داده باشد؛ بلکه ریشهگاه مردمانی است که نسل در نسل، با نام، اعتبار، حرمت و باور در این سرزمین زیستهاند. مردمی که نامشان، لقبشان، و حتی افسانههایی که با خود حمل میکنند، بخشی جداییناپذیر از هویت فرهنگی این روستای کهن است. بنەماڵهکان - خانوادههای اصیل و کهن 1. چلچۆکان (اسماعیلزاده) لقب این خاندان از واژهی محلی "چوک" به معنای زانو برگرفته شده است؛ و بنا به روایت بزرگان، از قد بلند و استواری مردان این خاندان. مرحوم رحیم چل چوک، بزرگ این تبار است و فرزندانش: صابر، صالح، خالد، قادر، احمد، رحمان، جعفر هنوز هم در حافظه و حیات روستا حضور پررنگ دارند. 2. رهحمان ئارددرشت (خضری اقدم) از قدیمیترین خاندانهای زحمتکش روستا که به استواری و غیرت شناخته میشوند. فرزندان این خانواده: قادر، ابوبکر، عمر، عبداله، همچنان در دل روستا جای دارند. 3. سید طاهر هاشمی خاندانی با ادعای نسب به امام حسین (ع)، که سادات بودنشان در رفتار و گفتارشان نمود دارد. فرزندان: سید علی، سید محمدخالد، سید ابوبکر، سید محمدرئوف با جدیت و دیانت، چراغ این خاندان را روشن نگه داشتهاند. 4. دهرویش رسول (عثمانی) خانوادهای با ریشهی عارفانه و مردمانی آرام، اهل عبادت و سادهزیستی. فرزندان: مصطفی، عمر، زورار عثمانی. 5. مام مستەفای عبدولڕەحمانی (موریک) خانوادهای مذهبی و اهل کتاب. فرزندان: رحیم، قادر، محمد. 6. سوفی سلیمانی (عبدالهی) مندالهکانی مام حسن؛ که چهرهای آشنا و خوشنام در تاریخ محلی هستند. 7. وستا رسول (بلغاری) خانوادهای اهل صنعت و مهارتهای سنتی، در حافظهی کار و تلاش روستا حک شدهاند. 8. حاجی محمدی زینەشەلی (سلطانی) نامآشناترین خاندان روستا. پدرسالارشان، حاج محمد، همچون ستون دهکده بود. فرزندان: مراد، حاصل، شیخ محمد، علی، سلیمان، عثمان، ابوبکر، اسماعیل، واحد، محمدامین. 9. کاک حسن معروفی خاندانی که در گذشته به "آغاهای گنهداری" شناخته میشدند و در امور اجتماعی و حل اختلافات نقش کلیدی داشتند. فرزندان: حاجی غفور، حاجی جعفر، مام قادر.
ریشسفیدان معتمد و حکیمان قوم • صابر اسماعیلزاده زادهی خانوادهی چلچۆک، از ستونهای اعتبار و خرد در روستا. • شیخ محمد سلطانی زاهد و آگاه، نامی آشنا در دل مردم و حافظ آیین و احترام به درختان گنهدار. هنرمندان مردمی روستا • رحیم اسماعیلزاده، نوازندهی شمشال، با نوای اندوهناک کوهها و آواز حیرانبیژ، که لحظههای سخت و شاد مردم را با نفس خود روایت میکند. فعالان اجتماعی و فرهنگی روستا • سید علی هاشمی پیشبرندهی برنامههای فرهنگی و پل ارتباطی با بیرون روستا. • مصطفی معروفی، صابر اسماعیلزاده، حاج جعفر معروفی چهرههایی مؤثر در عمران، بهداشت، و هماهنگیهای اجتماعی روستا. • سید خضر فهیمپور دارای داروخانهی گیاهی و دانش سنتی در درمانهای طبیعی.
هرکدام از این خانوادهها، تنها نامی نیستند؛ بلکه روایتاند. روایت تلاش، زمین، نان، موسیقی، گیاه، عقیده، و خاطره. گنهدار مامش، بهواسطهی این تبارهای اصیل و باورهای مردمیاش، همچون درختان دار گنه، ریشه در خاک دارد و شاخه در آسمان.
منابع : شرفکندی، ع. (چاپ اول). فرهنگ ههنبانه بورینه. تهران: انتشارات سروش. سیداخلاقی، س. ج. (1398). باورهای مردمی حفظ درختان مقدس در استان گیلان. مجله ترویجی حفاظت و بهرهبرداری از جنگلهای هیرکانی. فرهنگی، س. (1396، دیماه). درخت و حمایتگری آن در نمونههایی از افسانههای محلی ایران. مقاله ارائهشده. نادری گرزالدینی، م. (تاریخ نامشخص). درخت در فرهنگ اقوام ایرانی. پژوهشنامه بختیارشناسی. حدادکارقوی، ل. (1396، دیماه). درخت و حمایتگری آن در نمونههایی از افسانههای محلی ایران. مقاله دانشگاهی ارائهشده. ویکیپدیا. (بیتا). دانشنامه آزاد. بازیابیشده از: https://fa.wikipedia.org مصاحبه و گفتوگو با ریشسفیدان و اهالی روستای گنهدار مامش پیرانشهر. (1398). سفر به روستای گنهدار. (1393، دیماه). مشاهدات میدانی نویسنده. یافتههای اینترنتی متفرقه. (بیتا). مرور محتوای وب پیرامون موضوعات مرتبط با روستای گنهدار. برداشتهای شخصی نویسنده بر پایه مشاهدات میدانی، مکالمات و تجربه زیسته.
توجه:
استفاده از مطالب، نقلقولها و محتوای این نوشته تنها با ذکر منبع مجاز است. هرگونه بهرهبرداری علمی، پژوهشی یا بازنشر بخشی از این متن، لطفاً با ارجاع به نام نویسنده و منبع اصلی صورت گیرد. با تشکر:محمدفاضل شوکتی
جمعه 5 دی 1399 ساعت 10:54 |
بازدید : 933 |
نویسنده :
محمد فاضل شوکتی
| ( نظرات )
تجربهی تدریس؛ آیینهی دانایی و همنشینی با جوانی:
تدریس، صرفاً انتقال دانش از ذهنی به ذهنی دیگر نیست؛ بلکه سفری است دوطرفه، میان آموزگار و آموختهجو. در این مسیر، آنکه درس میدهد نیز بهاندازهی آنکه درس میگیرد، در حال یادگیری است. این نگاه، ریشه در اندیشهی فیلسوف بزرگ آموزش، پائولو فریره، دارد که آموزش را نه فرایندی خطی، بلکه «آزادسازی متقابل» میداند؛ نوعی مکاشفهی مشترک در قلمرو اندیشه. براساس یافتههای روانشناسی تربیتی، یادگیری ژرف و ماندگار زمانی رخ میدهد که انسان، آنچه را میداند، ناچار باشد به دیگران بیاموزد. در این فرایند، مفاهیم به حافظهی بلندمدت سپرده میشوند، انسجام شناختی در ذهن شکل میگیرد و فهم، از سطح کلمات به ژرفای جان نفوذ میکند. دانشگاه، تنها محفل دانش نیست؛ بلکه بستری است برای بالیدنِ روح، شکلگیری روابط انسانی، و کشف خلاقیت نهفته در ذهنهای جوان. بودن در کنار دانشجویان، انسان را در مدار شور و حرکت نگاه میدارد. پویایی نسل نو، ذهنِ استاد را تازه میسازد و جانِ او را از پژواک امید لبریز میکند. در طول دوازده سال تدریس در دانشگاه پیام نور پیرانشهر، توفیق داشتم که نهفقط به آموزش بپردازم، بلکه در سایهی همین تعامل دوسویه، بارها خود نیز بیاموزم. کلاسهای درس برای من عرصهی تجربهاندوزی، گفتوگوی ذهنها، و تلاقی پرسشها و پاسخها بوده است؛ جایی که دانستهها، هر بار از نگاهی دیگر بازتعریف میشوند. گاه یک پرسش ساده از سوی دانشجویی، مرا به سفری نو در مسیر اندیشه میبرد؛ سفری که مقصد آن، تعمیق دانستهها و نوسازی نگاهها بود. در کنار این تجربهی زیسته، همراه با دانشجویان پرتلاش و کوشا، پروژهها و پژوهشهای علمی متعددی را راهبری کردم. پژوهشهایی که گاه از دل یک دغدغهی بومی، یک مسئلهی مدیریتی یا یک تجربهی اجتماعی آغاز شدند و به ثمر نشستند. شماری از این دستاوردها بهزودی در قالب فایلهای PDF منتشر خواهند شد تا سهمی در چرخهی دانش و توسعهی محلی داشته باشند. من، خود را آموزگار نمیدانم، بلکه «همراه دانایی» میدانم؛ هممسافری که افتخار داشت دوازده سال در کنار نسلی از جویندگان، نقشهایی بر سپهر دانایی بیفکند و گامهایی در مسیر فهم و آگاهی بردارد.
تعدادی از پروژههای پژوهشی و عملی با راهنمایی محمد فاضل شوکتی در دانشگاه پیام نور پیرانشهر
تعدادی از پروژههای پژوهشی وعلمی : 1. حسینی، م. (۱۳۸۸). بررسی عوامل مؤثر در بروز و گسترش تخلفات اداری و روشهای کنترل آن در ادارات دولتی شهرستان پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر. 2. قدرتی، ف. (۱۳۸۸). فرار مغزها (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر. 3. احمدی، م. ط. (۱۳۸۹). بررسی میزان رضایتمندی مردم از شهرداری پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر. 4. واله، ع. (۱۳۸۹). بررسی تأثیر بازارچه مرزی سردشت بر رفاه مردم منطقه (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر. 5. زورآور، ب. (۱۳۸۹). بررسی تأثیر سبکهای مدیریتی بر رضایت مشتریان از کیفیت محصولات شرکت لبنی پیرانلبن (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر. 6. محمدزاده، ب. ا. (۱۳۸۹). بررسی عوامل مؤثر بر رضایت مشتریان از محصولات لبنی روشناس در شهرستان سردشت (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر. 7. منصرف، ع. (۱۳۸۹). نقش و تأثیر توسعه کشاورزی بر پیشرفت صنعتی در پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر. 8. نصرالهی، ج. (۱۳۹۰). تجزیه و تحلیل اداره امور مالیاتی شهرستان پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر. 9. بانی، ع. (۱۳۹۰). تجزیه و تحلیل بانک سپه پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر. 10. پام، ص. (۱۳۹۰). تجزیه و تحلیل سیستم انبارداری (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر. 11. سیدعبداللهی، م. (۱۳۹۰). تجزیه و تحلیل شرکت سایپا (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر. 12. آزموده، و. (۱۳۹۰). تجزیه و تحلیل سیستمها و روشها در سازمان هلال احمر پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر. 13. سعادت، ح.، و اسماعیلی، ا. (۱۳۹۱). تجزیه و تحلیل سیستم رادیولوژی (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر. 14. احمدیفرد، ا. (۱۳۹۱). تجزیه و تحلیل بانک کشاورزی پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر. 15. تفاخر، آ. (۱۳۹۱). تجزیه و تحلیل سیستم حسابداری اداره پست پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر. 16. یحییزاده، ب. (۱۳۹۱). تجزیه و تحلیل اداره صنعت، معدن و تجارت پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر. 17. ابراهیمنژاد، م. (۱۳۹۱). تجزیه و تحلیل سیستم رادیولوژی (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر. 18. قادرنژاد، م. (۱۳۹۱). تجزیه و تحلیل اداره پست پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر. 19. ولیزاده، ن. (۱۳۹۱). تجزیه و تحلیل سیستم شرکت بیمه ایران (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر. 20. راش، ن. (۱۳۹۱). تجزیه و تحلیل سازمان هلال احمر (بخش داوطلبان) (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
پروژههای پژوهشی و علمی (۱۳۹۲) 21. فتاحی، ک. (۱۳۹۲). بررسی رضایتمندی مشتریان از خدمات بانک ملی شعبه مرکزی پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر. 22. حیدری، س. (۱۳۹۲). تحلیل سیستم ثبتنام دانشگاه پیام نور پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر. 23. عبدی، ف. (۱۳۹۲). بررسی عملکرد تعاونیهای روستایی در پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر. پروژههای پژوهشی و علمی (۱۳۹۳) 24. مرادی، م. (۱۳۹۳). بررسی تأثیر تبلیغات محیطی بر جذب مشتری در فروشگاههای زنجیرهای (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر. 25. کریمی، ز. (۱۳۹۳). تحلیل رفتار مصرفکننده در خرید محصولات محلی پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر. 26. علیپور، ف. (۱۳۹۳). بررسی تأثیر شبکههای اجتماعی بر تصمیمگیری خرید جوانان (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر. پروژههای پژوهشی و علمی (۱۳۹۴) 27. تیموری، س. (۱۳۹۴). تحلیل سیستم مالی اداره راه و شهرسازی پیرانشهر (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر. 28. حسینی، ز. (۱۳۹۴). نقش ارتباطات سازمانی در افزایش بهرهوری کارمندان (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر. 29. ابراهیمی، ی. (۱۳۹۴). بررسی نقش آموزشهای ضمن خدمت در ارتقاء بهرهوری کارکنان ادارات دولتی (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر. 30. رسولزاده، ک. (۱۳۹۴). ارزیابی عملکرد سازمان تأمین اجتماعی در پیرانشهر از دیدگاه مراجعین (استاد راهنما: محمد فاضل شوکتی). دانشگاه پیام نور پیرانشهر.
قصیدهسرای خودساختهی دیار آلان؛ و روایتگر خاموش ایمان و طبیعت
محمد امین امینیان، متخلص به "امین"، شاعر، ادیب، نویسنده و قصیدهسرای اندیشمند کردستان است؛ مردی خودساخته و اهل تفکر، برخاسته از دل کوههای آلانی سردشت، که بیآنکه در مدرسهای رسمی تحصیل کند یا زانوی تلمذ در کلاس استادی زند، با توکل بر خدا، شور درونی، عطش دانایی و حافظهای خارقالعاده، خود را بر قلههای ادب، دین، فرهنگ و خودشناسی رسانده است. او در ۷ آذر ۱۳۲۹ هجری شمسی در روستای زیبای گرویس از توابع دهستان آلان شهرستان سردشت چشم به جهان گشود؛ منطقهای کوهستانی، مرزی و فرهنگی که در حافظهی تاریخی کردستان با نامهایی همچون ملا الیاس کبیر، شیخ محمد امین شهیر، بیتوشی ادبپرور و ابنالحاج درخشیده است. این سرزمین، از هنگامی که نور آیین اسلام در روستای بیژوه (اسلامآباد امروزی) درخشید، به مرکزی برای فرهنگ اصیل دینی بدل شد و یکی از مفاخر کردستان گردید. پدرش حاج عبدالله گرویسی، از کسبه شریف و متدین و مادرش بانو حلیمه خانم، دختر صوفی عبدالله بیژوهای، هر دو از خانوادههای ریشهدار «مامالیان» بودند؛ طایفهای که دیانت، تقوا و کرامت در جانشان جاری بود. محمد امین از همان کودکی، بیآنکه به مکتب یا مدرسهای رود، خواندن و نوشتن را خودآموخته فرا گرفت. طبیعت آموزگار نخست او بود؛ کوههای ساکت، زلالی زاب صغیر، دشتهای پرطراوت و نسیم سرد کوهستان، الفبای الهامبخشش بودند. تحصیلات رسمی نداشت، اما سالها در حجرهی چایفروشیاش، میان صدای سماور و طنین زوزهی بادهای کوهستان، با کتاب، قرآن، مثنوی و تفاسیر انس گرفت. مهمترین دورههای زندگی فکریاش، با مطالعات شبانهروزی و مجالست با عالمان برجسته منطقه رقم خورد: از جمله با مرحوم شیخ ملا علی نقشبندی در اسلامآباد (بیژوه سابق)، ملا علی محمودی در سردشت، ملا صالح مراغان در دکان، و شیخ عبدالرؤوف نقشبندی که مقدمه برخی آثارش را نوشته است. وی از همان آغاز زندگی، با رنج آشنا بود؛ کودکیاش را با کشاورزی، شبانی و هیزمکشی گذراند. در سال ۱۳۳۸، بنا به توصیه پدر، روستای گرویس را ترک کرد و به شهر سردشت آمد؛ جایی که حجرهی چایفروشیاش، نه فقط محل کسبوکار، بلکه کتابخانهای خاموش، پناهگاه اندیشه، و مدرسهای برای خودسازی بود. او با حافظهای خارقالعاده، موفق به مطالعهی کامل و عمیق آثار برجستهای همچون: تفسیر نمونه (۲۷ جلد)- تفسیر مراغی (۱۰ جلد)- شرح مثنوی علامه محمدتقی جعفری (۱۵ جلد)- تفسیر نامی (۷ جلد) و بسیاری دیگر شد؛ آثاری که امروزه کمتر کسی در حوزه رسمی علوم دینی و ادبی بهتمامی آنها را مطالعه کرده است. او شاعری است که شعر را زیسته و با آن نفس کشیده؛ نه از سر تفنن که به حکم وظیفه. برای او، شعر راهی برای حفظ زبان کردی، ثبت تاریخ مظلومیت و مقاومت، و روایت ایمان و هویت قومی است. او اولین شاعری است که با زبان کردی و قالب مثنوی، به معرفی دقیق و عاشقانهی منطقه آلان پرداخته و در آثارش، روح طبیعت، دین، تاریخ، عرفان و جغرافیای بومی موج میزند.
از مهمترین آثار او میتوان به موارد زیر اشاره کرد: بهههشتی کوردستان»: منظومهای با توصیفات دقیق از طبیعت، جغرافیا، گیاهان و تاریخ منطقه آلان گهشتی کوردستان»: سفرنامهای منظوم، که سفرهای متعدد او به شهرهای مختلف کردستان ایران را در قالب مثنوی روایت میکند؛ سفری که در ظاهر جغرافیاییست اما در باطن، حرکتی عرفانی و فرهنگی است تجوید قرآن»: اثری آموزشی و تحقیقی که نشاندهنده دقت او در تلفظ، لحن و مفاهیم قرآن کریم است «شرح کردی بوستان سعدی» و دیگر آثار ارزشمند در زمینهی ادب، دین و واژگان کردی تا کنون ۱۴ اثر تألیف کرده که ۱۰ عنوان از آنها به چاپ رسیدهاند. محبوبترین کتابهایش، از نظر خودش، «گهشتی کوردستان» (بهخاطر خاطرات سفرهای دوستانهاش) و «تجوید قرآن» (به سبب پیوند با کلام الهی) هستند.
در برنامههای آیندهاش، تألیف آثار قرار دارد: کتاب پندها و آموزههای قرآنی قصیدهای ۳۰۰ بیتی در وصف بهار اثری درباره واژگان اصیل کردی او در جوانی، از ظلم نظام پهلوی بسیار رنج کشید. از ترس سربازی اجباری، سالها در اضطراب و خفا زیست. با پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، از پیشگامان نهضت مردمی در سردشت بود و همواره انقلاب را نقطهی سقوط کاخ ستم و سربرآوردن حقیقت دین میدانست؛ مفهومی که در اشعار انقلابیاش به وضوح مشهود است. پس از انقلاب، با وقوع جنگ تحمیلی و بمباران شیمیایی سردشت، امینیان همچون سایر همشهریانش داغدار و آواره شد. این وقایع، تأثیر عمیقی بر ذوق و درونمایه شعر او نهاد؛ شعرهایی که با زبان مثنوی، از درد مردم، ایمان، آوارگی و امید روایت میکنند. در سال ۱۳۴۷ ازدواج کرد و حاصل این زندگی پنج فرزند است. تلخترین حادثه زندگیاش، زندانی شدن دو فرزندش در سال ۱۳۹۱ بود و شیرینترین خاطرهاش، ازدواج در ایام جوانی و سلامت فرزندانش. در حوزه مطالعاتی، به دین، تاریخ، ادب و بهویژه فرهنگ کردستان علاقهمند است. در میان غذاها، فروجاو (با گوشت مرغ محلی)، کوفته، و شامی کباب را دوست دارد. از وضعیت فرهنگی مردم و طبیعت سردشت راضیست، اما نگرانی خود را نسبت به رشد معاملات نامشروع ابراز کرده است. از دیدگاه او، شاعر واقعی کسیست که اثر مکتوب داشته باشد و شعر را با مسئولیت و تعهد بسراید، نه آنکه تنها چند بیت پراکنده بگوید. به همین دلیل، خود را موظف دانسته که زبان شعر را در خدمت ایمان، درد، تاریخ و آگاهی اجتماعی قرار دهد. از چهرههای فرهنگی مورد احترام او در شهرهای مختلف کردستان ایران میتوان نام برد: در مریوان: ماموستا مردوخی.در سقز: ملا محمد امامی، ملا صابر سرشیوی.در بوکان: امین گریکلانی، ماموستا آسود. در مهاباد: احمد قاضی، ملا حسین گرژی، نجمالدین انیسی.در اشنویه: ملا حسین شیخانی، ملا رحمان .در پیرانشهر: خالد سلیمانزاده (اویندار)، محیالدین برشان.در سردشت: ملا رسول عطوفی، عثمان ایزدپناه. در بانه: ایوب حسینی (سوران حسینی)، کریم دافعی، جلال رئوفی و از شاعران برجسته، ارادت ویژهای به ماموستا هژار شرفکندی، ملا کریم فدایی، و ملا کریم نامی (مدرس) دارد. نویسندگان محبوبش نیز استاد هژار، ملا کریم مدرس، و دکتر یوسف قرضاوی هستند. از نظر بسیاری از بزرگان، بهویژه شیخ عبدالرؤوف نقشبندی، آثار او در نوع خود بینظیر است و او را نخستین شاعری میدانند که با زبان کردی و قالب مثنوی، دیار آلان را چنان توصیف کرده که نسلها میتوانند از آن بهرهمند شوند. امروز، در هفتادسالگی، با قامتی خمیده اما روحی بزرگ و اندیشهای بلند، همچنان در حجره کوچک و روشن خود در شهر سردشت، به نوشتن، مطالعه، تأمل و راهنمایی علاقهمندان مشغول است. او شاعر سکوتهاست؛ مردی که از زلالی زاب، نجواهای کوهستان، و آموزههای دین، شعری ساخت برای خدا، وطن و انسان. او با پای دل، به جغرافیای کردستان سفر کرد و با قلم، روح آن را در قالب مثنویها جاودانه ساخت. محمد امین امینیان، یک نام نیست؛ چراغیست در حجرهای کوچک اما پرنور، که روشناییاش از سردشت تا افقهای دور گسترده شده. او حجتی زنده است بر این حقیقت که اگر انسان بخواهد، بیمدرسه، بیاستاد و بیامکانات نیز میتواند ستارهای درخشان در سپهر فرهنگ و ایمان باشد.
محمد فاضل شوکتی – پیرانشهر، هشتم آبان ماه سال یکهزار و سیصد و نود وسه هجری شمسی
منابع: در تدوین این نوشتار از منابع زیر استفاده شده است: گفتوگوی حضوری با حاج ماموستا محمد امین امینیان مقدمهی کتابهای "بهههشت کوردستان" و "گهشتی کوردستان" سایر آثار مکتوب استاد امینیان
یادآوری دوستانه: دوستان عزیز، لطفاً هنگام بازنشر مطالب یا تصاویر این وبلاگ، منبع را حتماً ذکر بفرمایید. این کار ساده، نشانهایست از احترام به زحمات نویسنده و رعایت اخلاق حرفهای در فضای رسانهای. همینطور اگر مطلبی اختصاصی از رسانهای دیگر را بازنشر میکنید، لطفاً منبع اصلی را هم بنویسید؛ چون هر مطلبی پشتش تلاش، دقت و نگاه خلاق یک انسان یا گروهی از انسانهاست. با رعایت این اصول ساده اما مهم، نهتنها به حقوق معنوی دیگران احترام میگذاریم، بلکه به گسترش فرهنگ درست در فضای وب هم کمک میکنیم. سپاس از همراهیتان
مقدمهای بر غذاهای محلی سردشت شهرستان سردشت، نگینی در غرب ایران که در آغوش طبیعت زیبا آرمیده است، از میراثی غنی و متنوع برخوردار است که تنها به هنر و فرهنگش محدود نمیشود، بلکه در غذاهای سنتی و اصیلش نیز تجلی یافته است. در طعم و عطر غذاهای سردشت، ردپایی عمیق از تاریخ و جغرافیا دیده میشود؛ چرا که دستور پختهایش از مواهب همین خاک حاصلخیز و از سنتهایی که نسل به نسل منتقل شده، الهام گرفته است. سفرههای سردشت با تنوعی که نشان از فراوانی گیاهان وحشی، محصولات زراعی و دامی منطقه دارد، زبانزد است. از آشها و اشکنه های پرمایه و خوشطعم گرفته تا غذاهای برنجی که با عطر و طعمهای ویژهی محلی پخته میشوند، و همچنین نانها و پیشغذاهایی که با هنر و دقت فراوان تهیه میگردند؛ غذاهای محلی سردشت، سفری لذتبخش در دنیای ذائقه و سنت را پیش روی شما قرار میدهند. هر غذا در این دیار، داستانی را بازگو میکند؛ داستانی از خاک، از مردم، و از عشقشان به زندگی و سخاوتشان. اینها همه دعوتی است به چشیدن طعم اصالت، کشف مزههای نو، و شناختن بخشی جداییناپذیر از هویت این شهر کهن. امیدوارم این مقدمه مورد پسند شما باشد! اگر نیاز به تغییر یا افزودن مطلبی دارید، بفرمایید.
غذاهای محلی سردشت : (دۆرۆن.دۆکشک.سەنگەسیر.پیرەزال(شورباوپنیر).کەشکەک.براسوڵغان.شلکێنه.بەربەسیل-لەپەبرینج-قەبولی-مزراویلکه "هیلکه به ترش" (پیاز +روغن+تخم مرغ)-ترخێنه-بروێش-ساور-سەربەزیره(ماش+روغن+ - جوجکاو-پیرەزال(نانەرەقە +نعنا+روغن+پنیری سور کراوه "پنیر سرخ کرده) - شیربرینج -دلمه- کاردوپلاو-پنیراو-کنگر ماست-گیا برژیوه-پلاودوکلیو-شورباو پنیر-خرماوهیلکه-گارگی سورکراوه-قیسی و رۆن-گەنمەکوتاو-دۆرۆن.پلاوهەرشته-شورباوکارگ- کەنگرورۆن.شورباو بادسرمه-مترونجه-شورباوئەسرلک- شورباوترش با کدو-لەپەو برینج (دستخور لپه با برنج).شورباو هلێکه بەکوڕادەی- قاورمه-دۆکلیو.هەلوا- یتیمچه-ماشینه-شورباوکفته.ئەسپەناغ-پیره زال-پەشمک-گەنمەکوتاو-کەلمبەترش-کاردو گەنمه کوتاو-برویش-بودراو-بەربەسێل-بۆرانی-پڵاوساوار-ترخێنه-دوکلیو.سەرووپێ.ئاشی کەشکی.قوبوولی-گیلاخه-کارگ-کالەجوش-کەشکەک-کەلەمبەترش-کەلانه.کەنگەر-شورباو-ماشینه-میوانی-نیسکینه-هه رشته پلاو-هه لیماو-هیلکه و رونی دووشاو-هەلوا)
تقدیم به شهیدان و جانبازان مظلوم هفتم تیر سردشت به قلم: محمد فاضل شوکتی معنای زندگی در سردشت، مرگ نبود؛ و سوغاتیاش، گاز خردل نبود... سردشت را باید وجب به وجب قدم زد تا فهمید چگونه هر کوچهاش حافظهای زنده است، چگونه در هر نسیمی، ردّی از زندگی جاری است. صبحهایش با صدای نی چوپانان بیدار میشود، اذان دلنشین موذنها از گلدستهها میریزد در جان سپیده، و زنگولههای گله، پالسهای حیاتاند در گوش کوه. بانوان سختکوش روستاها، با دستانی پینهبسته اما دلی بخشنده، شیر و ماست و دوغ خود را در پیادهروهای شهر میفروشند، و لبخندشان، مهربانتر از هر کالاییست که عرضه میکنند. مردمان سردشت سحرخیزند، نه از سر اجبار، بلکه از شوقِ بردنِ بهترینها برای سفرههای ساده اما گرمشان. سردشت، این بهشت همیشهسبز، آواز زندگیست در کوه و دره، آبشار و چشمه. آبشار شلماش، رزگه، چکوو، دره گرژال، دشت باژار، زوران، کانی گراوان و بیش از ۹۰ هزار هکتار جنگل بکر، طبیعتی بیتکرار را به این دیار بخشیدهاند. تاریخ نیز در این خاک تنیده؛ از قلعههای هزاره قبل از میلاد تا شهر موساسیر، از پل قلاتاسیان سامانیان تا حمام عزیزخان موکری قاجاری. اما چه شد که این شهر، این باغ خندانِ جان، بر سکوی نخست قربانیان سلاحهای شیمیایی جهان نشست؟ چه شد که سردشت، جای انگور سیاه و انارهای آلان، گاز خردل را بر شانه کشید؟ چه شد که بهجای نغمه نی و بوی باران، صدای فریاد و سرفههای خونآلود در کوچهها طنین انداخت؟ سردشت، قرار نبود خواهرخوانده ناکازاکی و هیروشیما شود. قرار نبود آزمایشگاه بمبهای میکروبی غرب باشد. قرار نبود نخستین شهر قربانی سلاحهای شیمیایی لقب گیرد. قرار نبود شادیاش را با بادکنکهای مرگبار، به بغض ابدی تبدیل کنند. این تکنولوژی مرگبار را که آفرید؟ چه کسی این مردم بیپناه را طعمه معادلات جنگ سرد و معاملهگران شطرنجگونه قدرتهای جهانی کرد؟ سردشت، پیش از آن روز شوم، شهری زنده بود؛ با خندههای بیدغدغه، با زندگی ساده اما پرنور. در تاریخ، چراگاه اسبان تمدنهای باستانی چون ماد، اورارتو، مانا و آشور بوده است. مردمانش مهماننواز، آرام، شوخطبع و صمیمی بودند. هیچکس از زندگیاش شکایتی نداشت، و "زندگی"، یعنی همان عشق و صداقت و همدلی، معنایی حقیقی داشت. آن روز، دنیا با همه ادعای عدالت و حقوق بشر، سکوت کرد. سردشت با گاز خردل خفه شد، اما فریاد مظلومیتش در جان تاریخ پیچید. سالهاست که آن روز گذشته، اما هنوز سردشت چشم به راه نگاه مهربانیست که گذشتهاش را بشناسد، دردهایش را درک کند، و امید را در چشمان زخمیاش ببیند. شریعتی میگوید: «خدا انسان را آفرید و زمین را آراست، تا نوازشش کند... اما انسان، با تمام نعمتها، تصویر خدا را فراموش کرد... و مغرور، دنیا را بلعید.» امروز هم، خدا هنوز بر بام آسمان ایستاده، نگران مخلوقیست که فراموش کرده از کجا آمده و به کجا میرود... هنوز چشمانتظار بازگشت کسیست که دریابد: زمین را نمیشود بلعید. زندگی را نمیشود کُشت. سردشت، زخمیست باز اما زنده؛ شهری که مرگ را زیسته، اما زندگی را باور دارد. من، فرزند آن دیارم. کودکیام را در کوچههایش گذاشتم. درختانش را بوییدهام، از دست مادر نان خوردهام، و بر دوش پدر، آسمان را دیدهام. میخواهم برگردم... به همان روزها که «خداحافظ» فقط تا فردا بود. ششم تیرماه سال 1393شمسی – پیرانشهر- محمد فاضل شوکتی
اولینهای پیرانشهر؛ روایتهایی از آغازها ملتی که عزت و ریشههای خود را فراموش کند، در خوابی سنگین فرو میرود، خوابی که تنها آرامش نیست، بلکه بیتفاوتی کامل است. این ملتی که در خواب است، دیگر خطری ندارد؛ اما حیاتی نیز ندارد. وظیفه تاریخ تنها نقل حوادث نیست؛ خوانندگان آن برای تجربهاندوزی آمدهاند، برای اینکه گذشته تکرار نشود و نسلها عمر دوباره بیابند. تاریخ، معلم زندگی است؛ نه برای سرگرمی، بلکه برای عبرت، هشیاری، و ساختن آینده. به قول جی. برنارد شا: «ما از تاریخ آموختیم که چیزی از تاریخ نیاموختهایم و همچون» و سنتایانا: «هر ملتی که گذشته خود را فراموش کند، محکوم به تکرار آن خواهد بود» تاریخ، از زادمایه تا موسیقی و کشاورزی، از آداب تا روحیات، همه را زیر لوای نور میآورد تا با سرمایه خرد، مردمان قوت و توان یابند برای ساختن، خوراندن، و بیرون کشیدن گلیم خود از آب. تاریخ، رودمان عبرت است؛ آب را جاری میکند، مردمان را دگرگون میسازد، و به انسان درس میدهد. اینک که در عصر علم و دانش زندگی میکنیم، روزمرگی چند ساعت خواندن تاریخ هر هفته یا هرماه نباید ما را باز دارد. بله، ممکن است روایتها نادرست باشند یا ناقص، اما این نقادانه خواندن است که ارزش میآفریند. تاریخ، در هر صورت، چراغی ست که در سکوت شب، به اتش خاموشیمان گرما میبخشد. ملتی که از زادگاه، پیشینیان، و اسباب ترقی و تنزل خود بیخبر است، چو کودکی است که پدر و مادرش را نشناخته است. چنین انسانی در میان بزرگان جامعه، خردمند نیست؛ عقبمانده ذهن یا دیوانه خوانده میشود. همین حکایت برای ملتی هم صدق میکند که تاریخش را نخوانده، ندانسته، یا ندیده است. دولتها با این تاریخ برای خود فرهنگ میسازند، حکمرانی میکنند. اما ما، از تاریخ خود غافلیم؛ نه خود مینویسیم و ثبت میکنیم و نه به آن گروه که تاریخ را میآفرینند، مدد میرسانیم—بلکه به آنها میخندیم! پس بخوانید، بدانید، بنویسید، یا به دیگران کمک کنید که بنویسند. نوشتهتان را نقد کنید، اما آن را تخریب نکنید. فرزندانمان شایستهاند که تاریخ دیارشان را بشناسند؛ دیاری که اگر آن را انکار کنیم، مانند درختی بیریشه خواهیم بود.
اولینهای رسمی: با انتشار یافتههایی از گفتگوها، نوشتهها و ویکیپدیا، فهرستی از «اولینها» در زمینههای مختلف پیرانشهر فراهم آمده است: • اولین شهردار بعد از انقلاب: سید فتاح حسینی (فرماندار پیش از انقلاب نیز بوده) • اولین فرماندار بعد از انقلاب: طهماسبی • اولین رئیس اداره آموزشوپرورش (نمایندگی): کاک آقازاده (مهابادی) • اولین رئیس بومی آموزشوپرورش: عبدالرحیم بهزادی • اولین رئیس ثبت احوال: خلیل معروفیانی (میرزا خلیل) • اولین پزشک بومی: دکتر سید علی سید احمدی • اولین راننده اتوبوس: محمد بهزاد • اولین مدرسه: مدرسه وفائی (ابتدایی) • اولین مسجد جامع • اولین گاراژ مسافربری: میر حبیب • اولین گاراژ باربری: علی بهزادی • اولین زن عضو شورای شهر: خانم فاطمه بهزاد • اولین مرد عضو شورای شهر: میرزا علی بازیان • اولین سینما: به وسیله آقای ستار زاده (از اهل بهائیت) • اولین روستای دارای برق: گزگسک در بخش پیران • اولین دفتر اسناد رسمی: دفتر ازدواج و طلاق شماره ۱۰ (قاضی محمد ملا احمدزاده) • اولین معلم زن: خانم مریم حبیبپناه (اشنویهای) • اولین مهندس: مهندس فتاح عزیز اقدم • اولین امامجمعه پیش از «ماموستا ملا احمد سلیمی» • اولین معلم: مصطفی رحیمزاده • اولین دندانساز: رحمن آسمند • اولین نقاش (رنگرز): آقای رستمی (آذریتبار) • اولین نانوایی (پادگان پاسوه): نانوایی دریایی • اولین نانوایی شهری: خیابان امامآذر (عثمانی) • اولین عکاس: شاهرخ برقی (عکاس ساکو) • اولین حلبیساز: استاد قادر جلالی (مهابادی) • اولین لحافدوز: عبدالله مجرومی • اولین خدمات تزریقات و پانسمان: میرزا علی میرزائی (علیآقا) • اولین خدمات تزریقات بومی: خدر میوژ • مسنترین ورزشکار: عبدالله ریواز • اولین بخشدار: سپهر • اولین آسیاب (آشیآوری): حاجی سید شامه (سید احمدی)، خیابان سیدقطب شرقی • اولین خیابان: پهلوی (امام ره فعلی) • اولین شرکت نفت: میرزا حسن رحیمزاده • اولین خیاط کتوشلواردوز: میرزا حسن شریفزاده • اولین کتابفروشی: محمدرضا افشاری (آذری) • اولین عریضهنویس: میرزا قاسم اوطمیشی • مالکین مطرح: مرحومین کاک حسن و کاک محمود قادری و مامند بیرکانی
«اولینها» نه صرفاً نام و عنوانی، بلکه نمادی از پیشرفت، هویت، و خودباوری جمعیاند. هرکدام به مثابه حلقهای در زنجیره تجربه و توسعه بودند:(اولین مدرسهها و معلمها، چراغ علم و سواد- اولین دفاتر و مهندسان، نماد نوسازی و نظم- اولین خدمات بهداشتی و درمانی، نمایانگر توجه به سلامت جمعی- اولین شرکتها و صنایع، نویدبخش اشتغال و اقتصاد پایدار- اولین مشارکت زنان، نشانهای از حرکت اجتماعی رو به جلو در حوزه سیاست و اجتماع) تاریخ را نهتنها باید بخوانیم، بلکه به آن بنگریم، نقد کنیم و بنویسیم؛ چرا که هر بیتفاوتی برابر با خاموشی فضاهای نورانی تفکر است. فرزندان ما باید بدانند که از کجا آمدهاند؛ اگر تاریخ را فراموش کنیم، گویی پدر و مادر خود را هم فراموش کردهایم.»
دعوت به مشارکت اگر اطلاعاتی جا افتاده یا نادرست است، لطفاً از طریق منابع موثق اعلام کنید تا مقاله بهروز شود. این نوشته در حال «مرتب بهروز شدن» است تا بنایی باشد بر نوشتن مشترکِ تاریخ پیران ما و فرزندانمان. - تلفن تماس:09146310566
توجه: استفاده از مطالب، نقلقولها، تصاویر و محتوای این وبلاگ تنها با ذکر کامل منبع و نام نویسنده مجاز است. هرگونه بهرهبرداری علمی، پژوهشی، آموزشی یا رسانهای از این نوشتهها، لازم است با ارجاع صریح به منبع اصلی و نام «محمدفاضل شوکتی» صورت گیرد.ذکر منبع نهتنها نشانهای از رعایت اخلاق حرفهای و احترام به حقوق معنوی پدیدآورنده است، بلکه مسوولیت صحت و اصالت مطالب را نیز بر عهده منبع درجشده میگذارد.این نکته بهویژه درباره بازنشر اخبار، گزارشها و تحلیلهایی که اختصاصی این وبلاگ هستند یا حاصل تحقیق و نگارش مستقیم نویسندهاند، باید با دقت رعایت شود. ذکر منبع، علاوه بر اعتباربخشی به محتوا، نشانی از انصاف و شرافت علمی و رسانهای نیز هست.این اصل اخلاقی، تنها یک توصیه نیست؛ بلکه بخشی از حقوق شناختهشده مؤلفان در عرف علمی و فرهنگی جهان است و رعایت آن موجب صیانت از تلاش، وقت، تفکر و بینش تهیهکننده اثر میشود. با سپاس: محمدفاضل شوکتی
فرازهایی از زندگانی معلم دلسوز، ماموستا احمد مولانی سردشتی (دارساوینی)
من علّمنی حرفاً فقد صیّرنی عبداً به مناسبت روز معلم در اردیبهشتماه سال ۱۳۹۵، به دوران گذشته خود نگاهی انداختم و به یاد معلمان دلسوزی افتادم که شمع وجود خود را در راه تعلیم و تعلم دانشآموزان این خطه فروزان ساختند و جوانی خویش را در کلاسهای درس صرف نمودند. لذا به پاس اینهمه عشقورزی و خدمت، اینجانب که در دوران دبیرستان افتخار شاگردی این استاد بزرگ را در دروس علوم عربی، منطق و فلسفه داشتهام، یادی از این استاد بزرگوار مینمایم. این نوشته را به روح پرفتوح و پاک شادروان ماموستا احمد مولانی و فرزندان و شاگردان ایشان که امروزه معلمان و مسئولان سردشت هستند، تقدیم میدارم. محمد فاضل شوکتی – پیرانشهر، اردیبهشتماه ۱۳۹۵
از دل نرود آنکه از دیده برفت احمد مولانی، فرزند مولان و خانمه، در تاریخ ۲/۸/۱۳۱۰ در روستای سوتو از توابع بخش نمشیر شهرستان بانه دیده به جهان گشود. مرحوم استاد مولانی در طول زندگی دو بار ازدواج نمود؛ بار اول در تاریخ ۲/۳/۱۳۳۶ با بانو کافیه حسنی (از روستای سوتو – بانه) و بار دوم در تاریخ ۱/۱/۱۳۴۶ با بانو زینب بایزیدی (شمولهای). ثمره این دو ازدواج فرزندانی به نامهای: طیبه، سعدی، هادی، ابوبکر، ثریا، کلثوم، عبدالرحمن، محمد، پرویز و حمیرا میباشند. سرانجام استاد در تاریخ ۵/۱۰/۱۳۷۰ در شهر سردشت، شهری که به آن عشق میورزید و دوران پربار زندگی خویش را در آن سپری کرده بود، به علت بیماری سرطان پروستات که سالهای واپسین عمرش را درگیر ساخته بود، دار فانی را وداع گفت. روحش شاد و روانش قرین آمرزش و مغفرت الهی باد.
زندگینامه استاد احمد مولانی به اختصار: در سال ۱۳۱۰ هجری شمسی، در خانوادهای کشاورز، با فضیلت و نیکنهاد در روستای حوزه هفت نمشیر بانه، کودکی چشم به جهان گشود. طبق سنت مرسوم آن دوران، او را بر پشت غربال خواباندند؛ نمادی از فقر و محرومیت، اما در عین حال ریشهدار در سنت و عشق به کشاورزی. پدرش مولان و مادرش خانمه، با بوسه بر گونههای گردویی او، مهر و محبت خود را نثارش کردند و در مراسم نامگذاری، نام «احمد» را که از زیباترین نامهاست، برایش برگزیدند. دوران کودکیاش در همان روستا، به سادگی و پاکی سپری شد. در هفتسالگی (۱۳۲۵)، بنا به توصیه پدر، قرآن کریم را نزد عموزادهاش حاج ملا حسین حسنی آموخت و سپس مقدماتی از علم صرف و نحو را فرا گرفت. در ادامه، مسیر فراگیری علوم اسلامی را پیش گرفت و به جمع طالبان علم پیوست؛ کسانی که با مشقت بسیار به دنبال فراگیری علوم دینی بودند و در غربت خانهها را میکوبیدند تا جیرهای از مؤمنان بگیرند. پس از دو سال تحصیل در روستای سوتو، به یکی از روستاهای مکریان کوچ کرد و به روستای زنبیل – یکی از روستاهای بوکان که به روستای سِیدان نیز مشهور است – رفت. در آن زمان، ملا سید عبدالله سوتویی که از علمای برجسته کردستان و امام جمعه سابق سقز بود، در آن روستا اقامت داشت و تدریس میکرد. استاد مولانی برای ادامه تحصیل به روستاهای ترجان در بوکان و بوبکتان در منطقه سقز رفت. همزمان پدرش حاج مولان در سال ۱۳۳۱ از روستای سوتو به روستای بیکش بانه مهاجرت کرد و سال بعد، یعنی ۱۳۳۲، روستای دارساوین – که آن زمان ویرانهای بیش نبود – را آباد کرد و به آنجا کوچ نمود. فقهاحمد، آن طلبه جوان، با شور و اشتیاق به تحصیل ادامه داد. اما او به هر استاد و هر مکان قانع نبود. به همین دلیل به مناطق زیادی، از جمله کشور عراق، سفر کرد. در آنجا، در محضر اساتید بزرگ علوم دینی آموخت و دانش اندوخت. اغلب اساتید او را به خاطر فرزانگی و درایت ستایش میکردند و برای سایر شاگردان مثال میزدند. ماموستا مولانی حدود دو سال در عراق به تحصیل مشغول بود. در آن دوران، به دلیل قطع روابط سیاسی میان ایران و عراق، خانوادهاش از او بیاطلاع بودند و تصور میکردند که یا زندانی شده یا از دنیا رفته است. پس از دو سال، به ایران بازگشت و نزد عالم روستای بَلكه، ملا محمود، به تحصیل ادامه داد. سپس به روستاهای پسوی، ماسوی و لاهیجان پیرانشهر رفت و از محضر ماموستا عبدالله بهرهمند شد. این اقامتها مجموعاً حدود دو سال به طول انجامید. در ادامه، روح کنجکاو و جستجوگرش، او را به منطقه سردشت – روستای سیسیر – کشاند. روستایی که علما و اساتید بزرگی چون ملا کریم فدایی، ملا عبدالرحمن سیسری، و ماموستا ابراهیم اسماعیلزاده را پرورانده بود. استاد مولانی حدود یکسالونیم در محضر ماموستا ابراهیم اسماعیلزاده شاگردی کرد. همچنین در روستاهای هندآباد، لیلانه و سارتکه، به فراگیری علم بلاغه، اصول حکمت، تفسیر و شرح حدیث پرداخت. اساتید وی در این زمینهها، افرادی چون ملا سید سلام سلامی در روستای نلاس و ماموستا ملا عبدالله محمدی در روستای قرهقصاب نقده بودند. سرانجام در سال ۱۳۳۹، در شهرستان مهاباد، گواهی افتاء و اجتهاد را از محضر ماموستا حسین مجدی، از علمای برجسته آن دوران، دریافت کرد. از آن پس، به عنوان شخصیتی فعال در حوزههای دینی، فرهنگی و اجتماعی ایفای نقش نمود. مدتی بهعنوان امام جمعه و جماعت در روستای دارساوین خدمت کرد. در سال ۱۳۴۰، به عنوان سردفتر ازدواج دارساوین منصوب شد و در سال ۱۳۴۱ به استخدام اداره آموزش و پرورش سردشت درآمد. از سال ۱۳۴۷، به عنوان معلمی دلسوز در مدارس این شهر مشغول به تدریس شد. در سال ۱۳۴۹، به دلیل افشای مفاسد ساواک و عدم همکاری با آن، به همراه جمعی از معلمان سردشتی، به شهر قزوین تبعید گردید. در مدت اقامت در قزوین، بهصورت متفرقه دیپلم گرفت و در کنکور سراسری شرکت نمود. در رشته ادبیات عرب دانشگاه اصفهان پذیرفته شد و علیرغم دشواریهای فراوان – از جمله داشتن فرزندان زیاد و مشکلات مالی – تحصیل خود را ادامه داد. خود میگفت: «شبها پس از خوابیدن فرزندان، مطالعهام را تا نیمهشب ادامه میدادم.» تلاش، هوش و پشتکار او منجر به دریافت لوح تقدیر از وزیر آموزش عالی وقت شد. سرانجام در تاریخ ۹/۶/۱۳۵۵ موفق به اخذ مدرک کارشناسی در رشته زبان و ادبیات عرب از دانشگاه اصفهان شد. در همان سال، به سردشت بازگشت و از تاریخ ۱/۷/۱۳۵۵ بار دیگر به تدریس در مدارس پرداخت و فصلی نو در زندگی فرهنگی او آغاز شد. دانش دینی، علوم کلاسیک، شوخطبعی، ذکاوت و توانایی روایت خاطرات و لطیفههای شیرین، او را به معلمی محبوب و محترم نزد دانشآموزان و همکاران بدل کرده بود. بیان فصیح و بلیغ او، جان تشنه دانشآموزان را سیراب میساخت و او را به آموزگاری وارسته، محبوب و خوشنام در منطقه تبدیل کرده بود. از سال ۱۳۶۱، با تأسیس صندوق قرضالحسنه حمزه سیدالشهدا سردشت، ایشان با تلاشی پیگیر در خدمت به محرومان و نیازمندان نقشآفرینی کرد و برای مدتی طولانی ریاست هیئتمدیره این مؤسسه را برعهده داشت. در سال ۱۳۶۷، به عنوان سردفتر طلاق شماره ۲۲ سردشت منصوب شد و در این زمینه نیز خدمات ارزندهای ارائه داد؛ از جمله ترمیم بنیان خانوادههای در معرض فروپاشی. ماموستا مولانی علاوه بر دانش و فضل، انسانی متواضع، فروتن، خستگیناپذیر و خوشبرخورد بود. او در میان مردم سردشت یکی از فعالترین افراد در زمینه رفاه عمومی و محرومیتزدایی بود و در تمامی محافل تصمیمگیری و شوراهای شهر، مشارکت فعال داشت. بهحق، از مشاوران برجسته و مورد اعتماد مسئولان محسوب میشد. این استاد فرهیخته، سرانجام در تاریخ ۵/۱۰/۱۳۷۰، پس از مدتها مبارزه با بیماری سخت، دعوت حق را لبیک گفت و از این جهان فانی رخت بربست. امروز در فراق تو دیگر بشام شد ای دیده پاس دار که خفتن حرام شد شرح غمت بوصف نخواهد شدن تمام جهدم به آخر آمد و دفتر تمام شد
سردشتنامه-محمدفاضل شوکتی ، دوازدهم اردیبهشت ماه سال1395 هجری شمسی ________________________________________ منابع: • یافتههای شخصی و حضور در کلاسهای شادروان احمد مولانی • مصاحبه با ابوبکر مولانی، فرزند ارشد آن مرحوم • مصاحبه حضوری با استاد در بیمارستان امام خمینی تبریز • دوستان، همکاران و همقطاران ایشان • وبسایت پاشهروک (جزوه تحقیقاتی دانشآموزان سردشتی با سرپرستی محمد نیکپی) • سایر منابع اینترنتی
لطفاً در نقل مطالب، تصاویر و مستندات این نوشته، منبع آن را ذکر فرمایید.
ذکر منبع، نهتنها نشانهی رعایت اخلاق حرفهای است، بلکه مسؤولیت صحت مطالب را نیز بر دوش منبع اصلی میگذارد. این اصل، بهویژه در بازنشر اخبار اختصاصی سایر رسانهها نیز الزامیست؛ چرا که حاصل تلاش، اندیشه و بینش تهیهکنندهی آن مطلب است.
در دوردستترین افقهای کوهستانی کردستان، در روستای سارتکهی گورکِ سردشت، در هفتم اسفندماه سال ۱۳۳۵، کودکی چشم به جهان گشود که بعدها واژگان، دین، فلسفه و ادب، پناهگاه روح پرتلاطم او شدند. نامش را حسین نهادند؛ اما روزگار و مردم، او را با نامی دیگر شناختند: ملاحسین گورژی. فرزند ملا عمر حسینزادهی پارستانی، از تبار پرغرور وِستا خالهها، طایفهای که دودمانشان را به کاوه آهنگر میپیوندند، او از کودکی در میان نغمههای قرآن، زمزمههای دعا و غزلهای ایمان رشد کرد. در دامان پدر و داییاش، و در سایهی کتابهایی چون عقیدهی کوردی، سیسبان و بهنسا، الفبای عشق به دین، عرفان، و زبان مادری را آموخت. تحصیل علوم دینی را از سال ۱۳۴۲ آغاز کرد و پلهپله در مدرسههای علم و حلمِ کردستان ایران و عراق رشد یافت؛ از ولیو تا قلعهدیزه، از رانیه تا سلیمانیه، از دیلزه تا چۆمسارتکه. او شاگرد برجستگانی بود همچون ملا ابوبکر رانیهای، ملا صالح اختەتری بوکانی، ملا حسن مدرس، ملا علی دربکه، ملا محمد بداقی و استاد عبدالله سرخابی. و نهایتاً در سال ۱۳۵۴، در زادگاهش، از استاد ملا خضر عباسی سیسیری، اجازهی افتاء گرفت. اما راه علم، خالی از سنگ نبود. در سال ۱۳۵۵، در دوران رژیم پهلوی، به اتهام مخالفت با حکومت وقت به زندان ارومیه افتاد. رنج زندان اما نتوانست آتش عشق او به دانایی و آزادی را خاموش کند. او پس از انقلاب به مهاباد آمد و در سال ۱۳۵۸ تدریس و خدمت رسمی به دین، مردم و فرهنگ را آغاز کرد؛ و از آن پس، هیچگاه از قلم، کتاب، و تعلیم جدا نشد. ملاحسین گورژی، نویسندهای پُرکار، شاعری اندیشمند، مترجمی وفادار و عالمی عاشقِ وطن است. آثارش آینهایست از دغدغههای یک دل روشنفکر؛ از عرفان و فقه تا نقد اجتماعی، از شعر و ادب تا تفسیر و ترجمه. بیش از چهل عنوان کتاب، حاصل سالها زیستن با کلمه و ایمان است؛ برخی چاپ شدهاند و برخی هنوز در صف انتظارند، شاید به دلیل تنگناهای مالی یا ملاحظات سیاسی. اما هیچچیز نتوانسته او را از نوشتن بازدارد. امروز، این مرد بزرگ، در قید حیات است و همچنان با تواضع و وقار، مسئول دفتر ازدواج و طلاق مهاباد است، در شمارهی ۳۰ ازدواج و شمارهی ۵ طلاق. اما بیش از آن، او پاسدار زبان، فرهنگ، ایمان و خاطرهی کردستان است؛ مردی که قلبش برای وطن میتپد، و قلمش همچنان مینویسد؛ بیادعا، اما با حقیقتی ژرف و جاودان.
برخی از آثار برجستهی او عبارتاند از:
موحەمەد پەیکی خودا – پژوهشی عمیق در زندگی پیامبر اسلام به زبان کردی. اولین سنگ تفرقه در اسلام – اثری تحلیلی دربارهی ریشههای انشقاق مذهبی. نقش روحانیت در کردستان – بررسی جامعهشناختی نقش علما در تحولات کردستان. کولی دلی مهلای کویی – نگاهی ژرف به زندگی و اندیشههای ملا محمدی کویی (جهلی زاده). فهریکهی ههلبهست و مهبهست – دیوان شعر کردی با درونمایه عرفانی و اجتماعی. بیستانی ههلبهست و مهبهست – جلدی دیگر از دیوان اشعار کردی او. تکپرستی راستقینه (توحید واقعی) – پژوهشی فلسفی-کلامی دربارهی توحید ناب. شیخ و شیخایهتی لهمەر پهیدابونی ڕیچکهکانی تەریقت – تحلیلی دربارهی مکاتب طریقت. پند و پیکهنین – نصایحی حکیمانه با نگاه تربیتی و اخلاقی. رخنه لهسهر كۆنگرهی سنه – نقدی عالمانه بر رویدادها و جریانهای فکری. الغوص المنجی – شرحی عمیق بر فرائض فقهی به زبان عربی. جانتای دوتا فەرەهەنگی – دو فرهنگنامه انگلیسی-کردی ارزشمند. هرچی و پرچی – مجموعهای چندزبانه در زمینههای گوناگون دینی، علمی و ادبی. ماتمنامه – اثری احساسی و فلسفی با نگاهی به سوگ، فقدان و ایمان. الحساب و الهندسه الجوریه – کتابی در ریاضیات مقدماتی به زبان عربی.
سردشتنامه-محمدفاضل شوکتی- (بخش: شاعران و نویسندگان)
فائق توحیدی؛ باستانشناسی برخاسته از دل تمدنهای باستانی سردشت
در ژرفای خاک کهن ایران، جایی که خاطرات تمدن بر لایههای زمین نقش بسته، نام فائق توحیدی چون کتیبهای زنده از عشق به میراث و فرهنگ، با احترام بر سینه تاریخ نشسته است. باستانشناسی ژرفاندیش و پژوهشگری پرشور که رد گامهای علمیاش از کرانههای خراسان تا کویر کرمان، و از جلگههای قزوین تا خیابانهای کهن اصفهان به چشم میخورد.
فائق توحیدی، فرزند محمد توحیدی، در دهم بهمنماه ۱۳۲۴ در شهر همیشهسبز و کوهپایهای سردشت در آذربایجان غربی چشم به جهان گشود؛ زادگاهی که مهر آن تا امروز بر جان او نشسته و دلبستگیاش به آن همچنان پابرجاست. تحصیلات ابتدایی را در سردشت و دبیرستان را در مهاباد به پایان رساند. در سال ۱۳۴۲، با اخذ دیپلم علمی از دانشسرای مقدماتی ارومیه، به وزارت آموزش و پرورش پیوست.
شوق کشف رازهای نهفته در دل خاک، او را به دانشگاه تهران کشاند؛ جایی که در سال ۱۳۵۲ موفق به دریافت کارشناسی باستانشناسی و تاریخ هنر و در سال ۱۳۵۵ نیز کارشناسی ارشد باستانشناسی شد. در همان دهه، با عنوان کارشناس آثار تاریخی وزارت فرهنگ و هنر، به جرگه خادمان فرهنگ و تمدن این سرزمین پیوست.
از جمله فعالیتهای ارزشمند او میتوان به عضویت در هیئت حفاری دانشگاه لندن در غبیرا کرمان، شرکت در پروژههای علمی دانشگاه تهران در دشت قزوین، و سرپرستی بررسیهای میدانی در استانهای خراسان، مشهد و زنجان اشاره کرد. همچنین، کاوش کاخ هشتبهشت اصفهان، بررسیهای گسترده در حوزه میراث فرهنگی، عضویت در شورای فنی سازمان میراث فرهنگی کشور و نظارت بر اجرای قانون معافیت صدور اشیای عتیقه، از دیگر فعالیتهای مهم اوست.
فائق توحیدی تاکنون بیش از ۱۶ پروژه کاوش باستانشناسی را در نقاط مختلف ایران هدایت کرده و در ساماندهی آثار و اشیای موزهای نقشی بنیادین ایفا کرده است. او همچنین دهها پایاننامه دانشگاهی را بهویژه در زمینه باستانشناسی کردستان، موکریان و شهر سردشت راهنمایی کرده و نقشی مؤثر در هدایت علمی نسلهای جدید باستانشناسان داشته است. هرچند تاکنون اثری مدون از ایشان درباره این مناطق منتشر نشده، امید آن است که فهرست و ثمره این هدایتهای علمی، به همت استاد، در آیندهای نزدیک در اختیار علاقهمندان قرار گیرد.
در سالهای پس از بازنشستگی، فعالیتهای علمی و فرهنگی ایشان ادامه یافت. از مهمترین اقدامات او در این دوره میتوان به:
تأسیس دفتر پژوهش آثار منقول با عنوان مؤسسه پژوهش اموال فرهنگی تاریخی با مشارکت صندوق تعاون سازمان میراث فرهنگی
اخذ پروانه کارشناسی رسمی دادگستری در رشته اشیاء عتیقه و موزهای
مدیریت پروژه حفظ، احیا و پژوهش مجموعه ساسانی قصر شیرین
مسئولیت پژوهش، پیگردی و تهیه دورههای تاریخی کاروانسرای دیرگچین ورامین
کاوش اضطراری گورستان تاریخی زاگرس در سنندج
و ساماندهی اطلاعاتی اشیای موزه بوعلی سینا در همدان اشاره کرد
قلم استاد توحیدی نیز آثاری گرانسنگ به یادگار گذاشته است، از جمله:
فن و هنر سفالگری، انتشارات سمت، ۱۳۷۸
آشنایی با میراث فرهنگی (سه جلد)، سازمان میراث فرهنگی کشور، ۱۳۷۹
مبانی هنرهای فلزکاری، سفالگری، نگارگری، منسوجات، معماری، خط و کتابت، انتشارات سمیرا، ۱۳۸۶
آشنایی با میراث فرهنگی – آموزش عمومی، انتشارات سبحان نور، ۱۳۸۸
راهنمای طراحی تخصصی یافتههای باستانشناسی (ترجمه)، انتشارات سمت، ۱۳۸۹ و دیگر مقالات و نوشتارهای علمی که حاصل سالها تجربه میدانی و مطالعه نظری اوست.
فائق توحیدی انسانی نیکنفس، فروتن و دارای روحیه علمی کمنظیر است که همواره با گشادهرویی و تواضع، چراغ راه جویندگان دانش بوده و دانستههای خود را بیدریغ در اختیار علاقهمندان و پژوهشگران قرار داده است.
او دلبستگی عمیق و دیرینهای به زادگاهش سردشت دارد و بخشی از ایام فراغت خود را در باغی کوچک در روستای واوان – در همان منطقه سرسبز سردشت – میگذراند؛ پناهگاهی آرام در دل طبیعت، جایی که ذهن خسته از سالها پژوهش و سفر، لحظهای آرامش مییابد و شاید در همان سکوت، هنوز صدای تاریخ شنیده میشود.
فائق توحیدی امروز، نه فقط یک نام در میان پژوهشگران، بلکه نمادی است از تعهد، دانش، و عشق به میراث کهن این مرز و بوم. نگارنده این سطور، با نهایت احترام، برای این استاد فرزانه، عمری پربرکت، سرشار از شادی، سلامت و آرامش آرزو میکند؛ باشد که نور حضورش همچنان بر فضای میراث فرهنگی ایران بتابد و یاد و نامش در دل علاقهمندان به فرهنگ و تاریخ این سرزمین ماندگار بماند.
سردشتنامه- بخش نویسندگان و فرهیختگان سردشتی- محمدفاضل شوکتی
منابع : 1. توحیدی، فائق. 1379. آشنایی با میراث فرهنگی. 3 جلد. تهران: سازمان میراث فرهنگی کشور. 2. توحیدی، فائق. مصاحبه اختصاصی با نگارنده. سردشت. گفتوگو، تیر 1403. 3. توحیدی، فائق. رزومه علمی ارسالی به وبلاگ زمزیران. فایل شخصی نویسنده، دریافتشده در فروردین 1403. 4. بایگانیهای اینترنتی مربوط به فائق توحیدی. دسترسی در خرداد 1403. (مجموعهای از مقالات، اخبار و یادداشتهای منتشرشده در فضای مجازی درباره فائق توحیدی.) 5. توحیدی، فائق. مقالات منتشرشده در مجلات تخصصی باستانشناسی و فرهنگ ایران. سالهای مختلف. 6. توحیدی، فائق. سخنرانیهای ارائهشده در سمینارهای تخصصی حوزه میراث فرهنگی و باستانشناسی. تهران، اصفهان، مشهد و دیگر مراکز علمی، طی سالهای فعالیت حرفهای.
توجه: مطالب این وبلاگ، شامل نقلقولها، تصاویر و محتوا، تنها با ذکر کامل منبع و نام نویسنده، محمدفاضل شوکتی، قابل استفاده است. هرگونه بهرهبرداری علمی، پژوهشی، آموزشی یا رسانهای نیازمند ارجاع صریح به منبع اصلی و نام نویسنده است. این امر نشاندهنده رعایت اخلاق حرفهای، احترام به حقوق معنوی پدیدآورنده و تضمین صحت مطالب است. ذکر منبع بهویژه در بازنشر اخبار، گزارشها و تحلیلهای اختصاصی وبلاگ، الزامی بوده و نشانه انصاف و شرافت علمی و رسانهای است. رعایت این اصل، صیانت از حقوق مؤلف و تلاشهای او را تضمین میکند.
“شمهای خواندنی از زندگانی ماموستا عبدالله قاسمیانی”. مروری بر زندگی ماموستا عبدالله قاسمیانی(مامۆستاعەبدوڵڵا تاڵەبانی) به قلم محمد فاضل شوکتی-سال 1393
در سپیدهدم 21 دیماه 1304 خورشیدی، در خانوادهای روحانیمسلک[1] ، کودکی چشم به جهان گشود که بعدها قرار بود نامش در تاریخ سردشت به نیکی ثبت شود: عبدالله قاسمیانی. او در دوران طفولیت و نوجوانی، پایههای دانش را نزد علمای برجسته محلی همچون حاج ملا عزیز واعظی[2] ، ماموستا سید هاشم[3] و ماموستا ملا عثمان [4] فرا گرفت. هنگامی که به سن جوانی رسید، همچون دیگر طلاب دین، به محضر علمای فاضل آن زمان شتافت تا اندوختههای خویش را فزونی بخشد. در سال 1328، ماموستا عبدالله به محضر علمای طراز اولی چون آقای مجدی[5] در مهاباد و ایرین[6] در سنندج راه یافت و به تحصیل همت گماشت. در سال 1339، نام خود را در دانشکده حقوق دانشگاه تهران به ثبت رساند و در زمره دانشجویان حقوق درآمد. اساتید دانشگاه تهران، با فراست و درک عمیق، شایستگیهای او را دریافتند و در مدت زمان کوتاهی، او موفق به اخذ لیسانس حقوق از این دانشگاه معتبر گردید. ماموستا قاسمیانی همواره از دوران سخت زندگی دانشجویی خود یاد میکرد؛ دورانی که با مشکلات فراوانی دست به گریبان بود و به سختی میتوانست اجاره مسکن و هزینههای آب و برق را تأمین نماید. با این حال، عشق به تحصیل و خدمت به مردم، او را در این مسیر استوار نگاه داشت. در سال 1324، پس از بازگشت به سردشت، در آموزش و پرورش استخدام شد. در طول دوران خدمت، از سوی ریاست آموزش و پرورش مهابادو دانشگاه تبریز [7] برای تدریس دعوت شد، اما به دلیل علاقه وافر به خدمت به همشهریان و زادگاهش سردشت، این پیشنهادات را رد کرد. از طرفی، به قضاوت در امور محلی و امامت جمعه و جماعت مسجد جامع سردشت نیز منصوب گردید و به عنوان اولین امام جمعه پس از انقلاب در این شهر به ایفای نقش پرداخت. در نهایت، در تاریخ 29 تیرماه 1370، ماموستا عبدالله قاسمیانی در شهر سردشت دعوت حق را لبیک گفت و در گورستان گرده سور [8] سردشت به خاک سپرده شد. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد. اکنون مسجدی [9] در محله داربروی [10] سردشت، که زمین آن از سوی آن روانشاد به مسجد اهدا شده، به نام ایشان نامگذاری شده است تا نام و یادش همواره در دلها زنده بماند. فرزندان گرامی ایشان، قاسم، علی و فاضل، میراثداران معنوی این بزرگمرد هستند. امید است این عزیزان آثار و اندیشههای این بزرگوار را پاس بدارند و در زمانی که موزه مفاخر سردشت تأسیس شد، کتابها، دستنوشتهها و وسایل شخصی ایشان را به این موزه تحویل نمایند تا همگان از این گنجینه ارزشمند بهرهمند گردند.
حاج مصطفی نقیب[11] در کتاب “یادها و خاطرهها” [12] در خصوص انگیزه ادامه تحصیل خود اینگونه نقل میکند:
“بسم الله الرحمن الرحیم" اکنون که تاریخ روز 29 اردیبهشتماه 1338 است، با تأیید خداوند متعال تصمیم گرفتم تا مدت 10 سال دیگر به دریافت درجه لیسانس در یکی از رشتههای متداول نائل آیم و اگر این تصمیم اجرا نشد، به هر کسی اجازه میدهم که مرا یک فرد بیعرضه خطاب نماید و هرگونه اهانتی را مستحقم.” اموزگار دبستانهای سردشت، دارای کارنامه کلاس سوم دبیرستان، مصطفی نقیب - امضا اصل نامه را به آقای قاسمیانی دادم، او هم در ذیل آن نوشت: “صحت مراتب فوق و خط و امضای آقای نقیبی را گواهی مینمایم. - امضا: قاسمیانی” و آن را به عنوان یک سند مهم برداشت و نزد خود نگه داشت. پس از نه سال، آقای نقیب موفق به دریافت دانشنامه لیسانس میشود و ماموستا قاسمیانی ضمن اظهار خوشحالی و تبریک، دستنوشته فوق را که مانند سندی نزد خود نگه داشته بود، برای آقای نقیب ارسال و این شعر را میسراید و برای ایشان میفرستد: (متن شعر در صورت وجود، در اینجا درج شود) ای نقیب که سالهای دراز بودیم نور چشم و منشی راز با مودت سلام ما پذیر نشوی از نصیحتم دلگیر در پی علم و فضل و دانش باش منزور از ارازل و اوباش ما بلطف و بحیله و تشویق رهبرت بوده ایم تا توفیق مدرک زنده بین که تقدیم است در خور اهل فضل و تکریم است بارک الله کهچون رجال دلیر وعد ه معمول گشت بی تقصیر هر که بی عرضه خواندت الان نیست در زمره جوانمردان رادی مردی مستطاب و بصیر گوی سبقت ربودی با تدبیر چون سند گشته فاسد و مردود راه بی عرضگی شده مسدود پس فرستادمت که چون مردان باز باشی پی جوانمردان از کتاب و رجال ارزنده همدمان بصیر و جوینده بهره گیرند مردمان خبیر تا بهر دانشی شوند بصیر ارتجال نوشته ایم نقیب بحبیب است نامه نه به رقیب
زندگی ماموستا عبدالله قاسمیانی، همچون نوری در تاریکی، نمادی از تلاش و عشق به وطن است. او در دوران دشوار زندگی، با تکیه بر دانش و ایمان، توانست مسیر خود را در تاریخ این مرز و بوم ترسیم نماید. داستان زندگی او، یادآور این نکته است که انسان با اراده و تلاش میتواند بر هر مانعی غلبه کند و نام خود را در تاریخ جاودانه سازد. در پایان، میتوان گفت ماموستا عبدالله قاسمیانی نه فقط یک روحانی یا حقوقدان، بلکه روشنفکری بود که با شهامت و وطندوستی، چراغی روشن در دلهای مردم سردشت بر افروخت. او با وجود تکیه بر باورهای دینی، هرگز از بیان حقیقت و دفاع از حقوق مردم نهراسید و همین ویژگیها، نام او را در تاریخ این سرزمین جاودانه ساخت. قاسمیانی نمادی از این حقیقت است که میتوان هم دیندار بود و هم روشنفکر، هم امام جمعه بود و هم مدافع حقوق مردم؛ و این رمز ماندگاری او در قلبهاست.
منابع: اطلاعات شخصی و تحقیقات میدانی نویسنده. عطاری، ع. (بیتا). گلزار شاعران و دیدار صالحان. نقیب، ح. م. (قبل از چاپ). یادها و خاطرهها. نیکپی، م. (بیتا). جزوه تحقیقی شاگردان آقای محمد نیکپی. سایت پاشەرۆک. توجه: مطالب این وبلاگ، شامل نقلقولها، تصاویر و محتوا، تنها با ذکر کامل منبع و نام نویسنده، محمدفاضل شوکتی، قابل استفاده است. هرگونه بهرهبرداری علمی، پژوهشی، آموزشی یا رسانهای نیازمند ارجاع صریح به منبع اصلی و نام نویسنده است. این امر نشاندهنده رعایت اخلاق حرفهای، احترام به حقوق معنوی پدیدآورنده و تضمین صحت مطالب است. ذکر منبع بهویژه در بازنشر اخبار، گزارشها و تحلیلهای اختصاصی وبلاگ، الزامی بوده و نشانه انصاف و شرافت علمی و رسانهای است. رعایت این اصل، صیانت از حقوق مؤلف و تلاشهای او را تضمین میکند.
به کوشش محمدفاضل شوکتی سال 1393 -پیرانشهر پیرانشهرنامه-تاریخ و فرهنگ پیرانشهر
ماموستا ملا محمد افشاری سالار، فرزند ملا احمد افشاری سالار و سیده شیرین حسینی برزنجی، در روز دوم شوال سال ۱۳۴۱ هجری قمری در روستای "کَهمهتوی سَرشیو" از توابع شهرستان سقز دیده به جهان گشود. پدر وی، ملا احمد، از علمای برجسته و مدرسین مشهور علوم دینی اهل سنت بود که جمعی از روحانیون و اساتید برجسته کردستان در محضر او تلمذ کرده و اجازه افتاء و تدریس دریافت کردهاند. جدّ پدری او از عشایر جاف شهرزور عراق بود که در جوانی به منطقهی افشار (ههوشار) مهاجرت کرده، در آنجا ازدواج نمود و در نهایت، ملا احمد افشاری در روستای "ترمکچی" شهرستان تکاب متولد شد. از همین رو، وی به "ملا احمد افشاری (ههوشاری)" شهرت یافت. ملا احمد، از دوران کودکی به تحصیل علوم دینی در مناطق مختلف کردستان ایران و عراق پرداخت. سرانجام در شهرستان سنندج، در محضر ماموستا عبدالعظیم مجتهدی، موفق به دریافت اجازه افتاء و تدریس شد و سپس در زادگاه خود، روستای کهمهتو، به تدریس علوم دینی و تبلیغ شریعت پرداخت. ماموستا محمد در دو سالگی مادر خود، سیده شیرین، را از دست داد و دوران کودکی را در آغوش پرمهر پدر گذراند. با انتقال خانواده به روستاهای سهلتهکهلتو، حسنسالاران و در نهایت آیچی شهرستان سقز، پدرش آموزش وی را شخصاً بر عهده گرفت و او را با خواندن، نوشتن و مقدمات علوم عربی تا پایان کتابهای جامی و سیوطی آشنا ساخت. پدرش، به پیروی از فرمودهی علما که میگویند: «خذ العلم من أفواه الرجال» (علم را از دهان عالمان بگیر)، فرزندش را برای بهرهگیری از دیگر محافل علمی، به روستای گهورهقهلا در منطقهی سَرشیو فرستاد. پس از مدتی، ملا محمد به روستاهای "روستهمان" و "مرخوز" رفت و دو سال نزد ماموستا ملا محمد حفیدی به تحصیل ادامه داد. او سپس رهسپار مهاباد شد و در مدرسه مسجد عباسآغا و خانقاه شمزینان، طی سالهای ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۵ شمسی، نزد اساتیدی چون ماموستا ملا علی حفیدی الولزی، ماموستا حسین مجدی و علامه قاضی محمد خضری اشنویی، علوم کلام، اصول فقه و منطق را تا سطح کتاب جمعالجوامع فرا گرفت. پس از فروپاشی جمهوری مهاباد در سال ۱۳۲۵، برای ادامه تحصیلات به روستای بالک مریوان رفت و نزد استاد ملا باقر، بخشی از شرح تهذیبالکلام اثر عبدالقادر مهاجر را خواند. پس از آن به سنندج رفت و در مسجد دارالاحسان، نزد استاد ملا محمود مفتی (پدر علامه کاک احمد مفتیزاده) به تحصیل ادامه داد. در مهرماه سال ۱۳۲۷ شمسی، در محضر همین استاد، اجازهی افتاء و تدریس علوم دینی دریافت کرد؛ این اجازهنامه بعداً از سوی وزارت فرهنگ وقت تأیید شد و معادل مدرک دکتری محسوب گردید. با وجود اخذ اجازه رسمی، شوق علمی وی پایان نیافت. به منطقه بیاره در اقلیم کردستان عراق رفت و در محضر ماموستا ملا عبدالکریم مدرس، به مطالعه کتاب تحفة المحتاج بشرح المنهاج اثر برجسته علامه ابن حجر هیتمی پرداخت. پس از احراز صلاحیت علمی، از سوی این استاد نیز موفق به دریافت اجازهی افتاء و تدریس شد. ماموستا ملا محمد پس از بازگشت به روستای آیچی (محل وفات پدرش)، با استقبال مردم، بهعنوان روحانی محل، به تدریس علوم دینی و ارشاد مردم پرداخت. اما بهدلیل برخی اختلافات فکری با علمای متصوف، از آن منطقه کناره گرفت و با دعوت دو تن از شاگردانش که در منطقه نقده به امامت جماعت مشغول بودند، به آن شهرستان رفت. در ابتدا قرار بود در روستای خلیفان به امامت جماعت بپردازد، اما با توصیهی دوست و همدورهاش، مرحوم ماموستا ملا صالح رحیمی (سردفتر اسناد رسمی شماره ۱۰ نقده)، به شغل دفتریاری در دفترخانه روی آورد. از آنجا که وی دارای گواهی افتاء و اجتهاد وزارت فرهنگ بود، سازمان ثبت اسناد و املاک کشور از او برای سردفتری ازدواج دعوت کرد، اما او برای کسب تجربه ابتدا دفتریار شد. در سال ۱۳۴۴ شمسی، حکم سردفتری اسناد رسمی شماره ۱۷ ازدواج و طلاق شماره ۳۹ و ۳۴ پیرانشهر (مرزخانه وقت) را دریافت کرد و در همان سال به آنجا نقل مکان نمود. ماموستا ملا محمد تا سال ۱۳۷۹ با نهایت صداقت و امانت در این جایگاه خدمت کرد و در همان سال بازنشسته شد؛ با این حال، همچنان بهعنوان سردفتر ازدواج و طلاق شماره ۳۹ و ۳۴ پیرانشهر مشغول به خدمت است.
برخی از شاگردان برجسته ایشان: علامه احمد مفتیزاده به گفتهی ماموستا افشاری: «احمد واقعاً نابغه بود. در سن هفت سالگی علم صرف را نزد من فرا گرفت و در مدت کوتاهی (حدود دو سال) علوم عالی زبان و ادبیات عرب و نیز منطق عبدالله یزدی را بهخوبی آموخت.» ملا سید محیالدین قریشی؛ نویسنده، مترجم و کارمند بازنشسته اداره اوقاف (سقز) ملا شیخ علی خُرمتائی؛ نماینده سابق مجلس شورای اسلامی در سقز و صاحب دفترخانه اسناد رسمی
همدورهایها: مرحوم ملاصالح رحیمی (سردفتر شماره ۱۰ نقده) مرحوم ملا رحیم عباسی ملا احمد حفیدی (مهاباد) مرحوم ملا عبدالله محمدی (امام جمعه وقت سقز) ملا صالح آختهتری (بوکان) ماموستا سید عبدالله محمودی (معروف به "ملا سید عبدالله شهرداری"، مسجد عباسآغا مهاباد) ماموستا مولانا حسینی پارسائی (همدورهای در مسجد عباسآغا مهاباد)
منابع: دست نوشته فرزند ارشد ایشان آقای عبدالله افشار سالار(دبیربازنشسته دبیرستاهای پیرانشهر)
توجه: مطالب این وبلاگ، شامل نقلقولها، تصاویر و محتوا، تنها با ذکر کامل منبع و نام نویسنده، محمدفاضل شوکتی، قابل استفاده است. هرگونه بهرهبرداری علمی، پژوهشی، آموزشی یا رسانهای نیازمند ارجاع صریح به منبع اصلی و نام نویسنده است. این امر نشاندهنده رعایت اخلاق حرفهای، احترام به حقوق معنوی پدیدآورنده و تضمین صحت مطالب است. ذکر منبع بهویژه در بازنشر اخبار، گزارشها و تحلیلهای اختصاصی وبلاگ، الزامی بوده و نشانه انصاف و شرافت علمی و رسانهای است. رعایت این اصل، صیانت از حقوق مؤلف و تلاشهای او را تضمین میکند.
شهرستان سردشت، با بهرهمندی از منابع طبیعی همچون آب فراوان، خاک حاصلخیز، هوای معتدل و پوشش گیاهی منحصر بهفرد، از دیرباز یکی از خاستگاههای تمدنهای مهم شمالغرب ایران بهشمار میرفته است. وجود گیاهان دارویی نادر که در هیچ نقطهی دیگری از ایران یافت نمیشوند، جایگاهی ویژه برای این منطقه در تاریخ پزشکی طبیعی رقم زده است.
در متون تاریخی، از ناحیهای به نام «نمری» یاد شده که در اطراف دیاله واقع بوده و در عصر آهن شناخته میشده است. وجود «ولایت نمری» و حکومتی به همین نام، در منابع سامی-آشوری نیز تأیید شده است. براساس این منابع، این منطقه در آن زمان دارای نظام سیاسی مستقل و هویتی مشخص بوده است.
ژاک دمرگان، تاریخنگار فرانسوی، از پزشکی برجسته به نام نمری (Namri) یاد میکند که در دورهی مادها میزیسته و در مناطق «آلان» سردشت و شهر تاریخی «سازان» در غرب پاوه به طبابت مشغول بوده است. گفته میشود که وی بیمارستانهایی نیز در این مناطق بنیان نهاده بوده است. اگرچه هنوز آثار فیزیکی یا اسناد رسمی از این بیمارستانها کشف نشده، اما منابع مکتوب دمرگان نشان میدهند که نمری در درمان بیماریهای صعبالعلاج شهرت بسیاری داشته و از پزشکان برجستهی عصر خود محسوب میشده است.
شهر سازان، که امروزه تنها نامی از آن در متون تاریخی (مانند نوشتههای هرودوت) باقی مانده، در حدود ۲۷۹۰ سال پیش از مهمترین شهرهای مادها بهشمار میرفته است.
در سال ۸۲۳ پیش از میلاد، شَلمَنَصَر دوم، پادشاه آشور، به منطقهی کردستان (ولایت نمری) حمله کرد. هدف این حمله دستگیری نمری و سرکوب شورشهای محلی بود. در جریان این یورش، شهر سازان تخریب شد و نمری به همراه ۵۰۰۰ نفر از ساکنان منطقه، به بابل و جنوب دیاله تبعید شد. در برابر این حمله، پادشاه وقت کردستان بهنام مردوک مقاومت کرد؛ مجسمهای منسوب به او هنوز در شمال پاوه برجای مانده است.
نام نمری همچنان در فرهنگ و ادبیات شفاهی مردم کرد، بهویژه در مناطق اورامی و مکریانی، زنده است. در لالاییها و آوازهای محلی، از او با عنوان «الله نمری» یاد میشود. همچنین، اطلاعاتی دربارهی این پزشک و گیاهان دارویی منطقه در کتاب «فرهنگ گیاهان دارویی» نوشتهی امیر امینی در صفحهی ۳۶ آمده است.
سردشتنامه-محمدفاضل شوکتی
فهرست منابع : دمرگان، ژ. (۱۳۳۵). سفرنامه و کاوشهای علمی در ایران: با تمرکز بر تمدنهای باستانی از جمله مادها و منطقه زاگرس (ترجمهی ج. قائممقامی). تهران: کتابفروشی طهوری. هرودوت. (۱۳۸۹الف). تاریخ هرودوت (ترجمهی م. ثاقبفر). تهران: انتشارات دیبا. امینی، ا. (۱۳۷۴). فرهنگ گیاهان دارویی. کرمانشاه: مؤسسه انتشاراتی طاقبستان. گریسون، آ. ک. (۱۳۸۹). فرمانروایان آشوری هزارهٔ نخست پیش از میلاد (۸۵۸–۷۴۵ ق.م.) (ترجمهی ع. شاپور شهبازی). تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. شوکتی، م. ف. (۱۴۰۴). سردشتنامه. سردشت: نشر محلی.
توجه:
لطفاً در نقل مطالب، تصاویر و مستندات این نوشته، منبع آن را ذکر فرمایید.ذکر منبع، نهتنها نشانهی رعایت اخلاق حرفهای است، بلکه مسؤولیت صحت مطالب را نیز بر دوش منبع اصلی میگذارد. این اصل، بهویژه در بازنشر اخبار اختصاصی سایر رسانهها نیز الزامیست؛ چرا که حاصل تلاش، اندیشه و بینش تهیهکنندهی آن مطلب است.
یهودیان سردشت؛ بخشی فراموششده از هویت فرهنگی و تاریخی کردستان نویسنده: محمدفاضل شوکتی – مهاباد - شهریور ۱۴۰۳ واژهی «کلیمی» در زبان فارسی مترادف «یهودی» است و معمولاً برای اشاره به یهودیان ایرانی بهکار میرود. این واژه برگرفته از «کلیمالله» و به معنای «پیرو حضرت موسی (ع)» است. در استان کردستان، بهویژه در منطقهی سردشت، یهودیان بخشی مهم از بافت تاریخی و اجتماعی جامعه را تشکیل میدادند. پیش از مهاجرتهای گسترده پس از تأسیس دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸ میلادی (۱۳۲۷–۱۳۲۸ هجری شمسی)، بیش از ۳۰۰ خانوار یهودی در شهر سردشت و روستاهای اطراف آن ساکن بودند. این جمعیت، پس از ارومیه، دومین جمعیت بزرگ یهودی در آذربایجان غربی را شامل میشد. طبق کتاب «تاریخ جامع یهودیان» اثر دکتر حبیب لوی با بازنویسی هوشنگ ابرامی (صص ۴۹۱–۴۹۲)، در سالهای ۱۳۰۰ خورشیدی، اسماعیل آغا سمکو از یهودیان آذربایجان غربی تقاضای باج میکرد. در پی امتناع آنان، ناامنی گسترش یافت و موجی از مهاجرت یهودیان از شهرهای آذربایجان، از جمله ۳۰۰ خانوار از سردشت، آغاز شد. با این حال، تعدادی از خانوادههای یهودی در سردشت باقی ماندند و تا پیش از انقلاب ۱۳۵۷، حدود ۱۰ خانوار همچنان در این شهر سکونت داشتند. یهودیان سردشت در محلهای به نام گەرەکی جوولەکان زندگی میکردند. این محله، که امروزه محل احداث درمانگاه دکتر علی عزیزپوراقدم و در مجاورت مسجد جامع سردشت است، دارای کوچههایی باریک، پیچدرپیچ و خانههایی با پنجرههای بلند بود. این ساختار معماری خاص، بیانگر نوعی زیست نیمهمجزا از محلههای مسلماننشین بود. برخی منابع محلی بر این باورند که یهودیان سردشت کنیسهی رسمی نداشتند، اما مکانهایی مانند شاخی جووی محل نیایش و گردهمایی عبادی آنان، بهویژه در روزهای شنبه، بوده است. در دامنهی همین صخرهها، دو گورستان قدیمی به نامهای گورستان چاکی بالۆکان و قەبرستانی جوولەکان وجود داشت که بنا بر روایتها، بین ۷۰ تا ۸۰ سنگقبر یهودیان را در خود جای داده بودند. محل یکی از این گورستانها، فضای خالی مقابل دبیرستان شهید مطهری در سردشت است. یهودیان سردشت به باورهای دینی خود پایبند بودند و نمازهای سهگانهی صبح، عصر و شب را بهجا میآوردند. مهمترین روزههای مذهبی آنها عبارت بودند از: روژوهدرێژه :(روزهی بزرگ): به مدت ۲۵ ساعت، بسیار مقدس و سختگیرانه. یوم کیپور : (روز طلب بخشایش گناهان) "روزه بزرگ یهودیان" به یوم کیپور (Yom Kippur) یا روز کفاره اشاره دارد از مهمترین اعیاد یهودیان است. در این روز، یهودیان ۲۴ ساعت روزه میگیرند و از خوردن و آشامیدن پرهیز میکنند. یوم کیپور با عاشورا تقارن دارد. - ابوریحان بیرونى (۳۶۲-۴۴۰) در التفهیم لأوایل صناعة التنجیم نوشته است: دهم روز است از تشرین، وزین جهت گاه گاه او را عاشور خوانند فاما نام کِبّور اندر زبان عبرى از کفّارت گناهان است و این یک روز است که بر جهودان روزه داشتن فریضه کرده آمد و هر که روزه ندارد کشتن بر وی واجب شود. و اندازهی این روز بیستوپنج ساعت است و ابتدا کنند روز نهم پیش از آفتاب فرو شدن به نیم ساعت و تمام شود چون آفتاب فرو شود روز دهم و نیم ساعت بگذرد آنگه روزه بگشایند. روزه نهم ماه آب: روزه نهم ماه آو (تیشا بآو) یک روزه مهم در دین یهود است که به یادبود تخریب دو معبد اورشلیم و دیگر مصیبتهای وارد شده بر قوم یهود برگزار میشود. این روز در تقویم عبری مصادف با نهمین روز از ماه عبری آو است و معمولاً در ماههای ژوئیه یا آگوست در تقویم میلادی قرار میگیرد در روزهای شنبه، روشن کردن آتش بر آنان حرام بود؛ لذا از زنان و کودکان مسلمان برای این کار کمک میگرفتند و در ازای آن، دستمزد میپرداختند. غذای روز شنبه نیز از روز جمعه تهیه میشد. اگر هوا مساعد بود، یهودیان با ساز و دهل به صحرا میرفتند و به رقص و پایکوبی میپرداختند. آنها گوشت گاو و گوسفند را حلال و گوشت شتر را حرام میدانستند. تهیهی مشروبات الکلی مانند عرق و شراب نیز عمدتاً توسط آنان انجام میگرفت. یهودیان سردشت با مسلمانان به زبان کردی سخن میگفتند، اما در میان خود از عبری یا آرامی کردیشده استفاده میکردند. لباس محلی کردی میپوشیدند و در جشنها، آوازهای کردی میخواندند. در مراسم عقد و ازدواج، گرچه ساختار مراسم به سنت مسلمانان نزدیک بود (از جمله تکهمسری)، اما رسمهایی مانند سر بریدن خروس مقابل پای عروس تنها در آیین یهودیان دیده میشد. ازدواج با دختر یهودی تنها در صورت پذیرش اسلام از سوی او ممکن بود، اما ازدواج دختر مسلمان با پسر یهودی بههیچوجه مجاز نبود. شغل غالب یهودیان سردشت، تجارت، زرگری، رنگرزی، عطاری، مامایی، دلالی، دامداری و پزشکی سنتی بود. برخی نیز به دورهگردی و فروش خرازی اشتغال داشتند. زنان عمدتاً خانهدار بودند، اما در مامایی و درمانهای سنتی، بهویژه در درمان سوختگی، شهرت داشتند. ثروت یهودیان معمولاً منقول و بهصورت طلا و پول بود. البته یهودیان فقیر نیز در جامعه حضور داشتند و تفاوت اقتصادی، شکاف اجتماعی شدیدی ایجاد نکرده بود. روابط میان مسلمانان و یهودیان عمدتاً مسالمتآمیز بود، گرچه گاه محدودیتهایی نیز بر آنان تحمیل میشد. برای مثال، اجازهی استفاده از حمامهای عمومی مسلمانان را نداشتند و مردگان خود را در گورستانهای اختصاصی دفن میکردند. همچنین در برنامهها و آیینهای مذهبی مسلمانان یا شرکت نمیکردند یا اجازهی حضور نداشتند. با صدور بیانیه بالفور (۱۹۱۷) و تأسیس دولت اسرائیل (۱۹۴۸)، موجی از مهاجرت یهودیان از ایران آغاز شد. در سالهای ۱۳۲۷ تا ۱۳۲۸ خورشیدی، تقریباً همهی خانوادههای یهودی سردشت، این شهر را ترک کردند و اموال و خانههای خود را به بهایی ناچیز فروختند. بسیاری از مردم سردشت حتی دلشان نمیآمد وسایل آنان را بخرند. هرچند چند خانوار تا پیش از انقلاب اسلامی در سردشت باقی ماندند، اما امروز دیگر یهودی فعالی در این منطقه حضور ندارد. تنها یک خانواده، که پدرشان فوت کرده بود و توان بازگشت به اسرائیل را نداشتند، در سردشت ماندند، دین اسلام را پذیرفتند و اکنون با شهرت «خانی» شناخته میشوند و مقیم سردشتاند. افرادی دیگری نیز که در سردشت مسلمان شدند، وجود دارند که میتوان از آنان نیز نام برد. امروز آثار و شواهدی مانند نام محلهی یهودیان، گورستانها، مکانهای عبادت و روایات محلی، گواهی روشن بر حضور تاریخی و پررنگ یهودیان در سردشت است.با اینحال، زمینخواران و مسئولان بیتوجه شهری موجب نابودی بسیاری از این آثار شدهاند و متأسفانه چیزی برای آیندگان باقی نمانده است.یهودیان سردشت، بخشی از تاریخ مشترک ما هستند. آنان قرنها در این سرزمین زندگی، کار و عبادت کردند و سهمی مؤثر در توسعهی فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی منطقه داشتند.بازشناسی این هویت، نهتنها گامی در جهت احترام به تنوع فرهنگی و مذهبی است، بلکه ضرورتی برای حفظ میراث معنوی و انسانی سردشت به شمار میرود.
توجه:
مطالب این وبلاگ، شامل نقلقولها، تصاویر و محتوا، تنها با ذکر کامل منبع و نام نویسنده، محمدفاضل شوکتی، قابل استفاده است. هرگونه بهرهبرداری علمی، پژوهشی، آموزشی یا رسانهای نیازمند ارجاع صریح به منبع اصلی و نام نویسنده است. این امر نشاندهنده رعایت اخلاق حرفهای، احترام به حقوق معنوی پدیدآورنده و تضمین صحت مطالب است. ذکر منبع بهویژه در بازنشر اخبار، گزارشها و تحلیلهای اختصاصی وبلاگ، الزامی بوده و نشانه انصاف و شرافت علمی و رسانهای است. رعایت این اصل، صیانت از حقوق مؤلف و تلاشهای او را تضمین میکند.
زندگینامه حاج حسین خرازی اولین شهردار سردشتبه قلم: محمد فاضل شوکتیبر اساس اطلاعات بهدستآمده از فرزندان و فامیلهای این گونه بیان شده که اجداد حسین خرازی قبلاً ساکن بوکان و از بیگزاده های فیض الله بیگی سرای بوکان بودهاند بنا به دلایلی که برای نگارنده مشخص نگردیده، به عراق کوچ کرده و در شهر کوی سنجاق (یکی از شهرهای کردستان عراق) ساکن میشوند، حدود یکصد سال قبل به دلیل اختلافات خانوادگی یا عشیرهای با یکی از عشایر قدر ساکن در شهرکویسنجاق درگیر در نتیجه این درگیریها یک نفر کشته میشود. خانواده مقتول به خونخواهی برمی خیزند خانواده حمله بردنده از بیم اینکه موضوع دامنهدار نشود و خونی دیگری جاری ریخته نشود در اثر این در گیریها از مجموع خانوادههای ساکن در کویسنجاق سه خانواده که در این درگیریها مشارکت داشتهاند؛ یعنی خانوادههای شمامی (صالح شمامی و همسرش خورشید) و خانوادههای واحدی (حاجی رسول شاهیجان) و خانواده خرازی (مادرش پیروز) از بیم جان خود به کردستان ایران آمده میآیند و بقیه فامیل که در درگیری مشارکت نداشتهاند در عراق باقی میمانند. (که اکنون نیز در شهرهای قلعه دیزه، رانیه، شهرسلیمانیه پراکندهاند). نام پدر حسین خرازی رشید بوده که ایشان را با کنیه (مستەفاحەحەی) میشناختهاند و پیشهاش تجارت توتون، پوست، خواربار بین کردستان ایران و عراق بوده است. مادر حسین خرازی (پیروز خاتون) در اثنای این بازگشت حامله بوده که شوهرش را از دست میدهد، یعنی حسین خرازی قبل از تولد یتیم میشود، فقدان سرپرست، مهاجرت به سردشت باعث تنگدستی بسیاری برای خانواده میشود.در جریان این کوچ اجباری (پیروز خاتون) همسر (مستەفاحەحەی) حامله بود، در بین راه در شهر "قلعەدیزه" (عراق) وضعحمل کرده فرزند ذکور به دنیا میآید (سال ۱۲۸۸) که نامش را حسین میگذارند، در روز بعد (خورشید همسرصالح شەمام) وی نیز حامله بوده به فاصله یک روز بعد از تولد حسین خرازی در روستای بیوران بالا سردشت، مطلب شمامی که با حسین خرازی عموزاده است از مادر متولد میشود (تاریخ تولد شناسنامهای حاج مطلب تاریخ تولد اول فروردین ۱۳۰۱ قید شده است که صحیح نیست. (تولد حسین متولد سال ۱۲۸۸ خرازی با تولد مطلب شمامی یک روز فاصله داشته است؛ یعنی یک روز بعد از تولد حسین خرازی در قلعه دیزه مطلب شمامی روز بعد در بیوران بالا متولد میشود درصورتیکه اطلاعات مندرج در اسناد ثبتاحوال مغایر این تاریخ است).مادر حسین خرازی پیروز خاتون در سردشت یک برادر داشت بنام حمزه لطفی مشهور به (حەمزەکۆل) به خانه ایشان میرود بدین ترتیب سرپرستی خواهرش پیروز و خواهرزادهاش حسین خرازی را، دائیاش حمزه لطفی به عهدهدار میشود. بدلیل تنگدستی و فوت پدر زندگی حسین خرازیو مادرش از همان کودکی با درد و مشقت فراوان شروع میشود. حمزه لطفی علاقه زیادی به خواهرزاده اشحسین خرازی، داشته و زیرکی و توانمندی وی را ملاحظه میکند در حد وسع و توان خود و امکانات موجود وقت دو (چهارپا) برای خواهر زادهاش خریداری میکند و مقداری دستمایه به وی میدهد تا بصورت مستقل کار کند. حسین خرازی که فردی با مناعت طبع بوده از اینکه سربار دائی خود باشد شرم میکند از فرصت استفاده کرده و با تمام توان کارکرده و از هیچ کاری برای امرارمعاش خود و مادرش کوتاهی نمیکند؛ از آوردن هیزم گرفته و باربری و تجارت و خریدوفروش مایحتاج عمومی مردم طوریکه هم خرج خود و مادرش را در میآورد و هم مبلغی به دائیاش کمک میکند و ضمن انجام کار روزانه مبادرت به ثبت نام در مکتبخانه و خواندن مینماید و تا مقطع ششم ابتدائی نظام قدیم موفق به ادامه تحصیل میشود.از همان دوران و در مکتب پشتکار و فراست و استعداد ایشان نمایان میشود و از دوران جوانی در اداره امورات اجتماعی، اجرائی و مدیریتی و مشارکت نموده وهمیشه یک سروگردن از سایر هم سن و سالانش بالاتر ظاهر میشود. ذوق بالا و حاضرجوابی و خط بسیار زیبای ایشان در زمانی که تعداد با سوادان سردشت بسیار قلیل بود باعث رشد سریع ایشان میشود، به صورتی که هر جا مشکلی به وجود میآمد یکی از افرادی که مورد مراجعه قرار میگرفت ایشان بودند. ازهمان زمان ایشان با نام میرزا حسین در رفع و رجوع مشکلات مردم و نوشتن نامه و قراردهای بین مردم اشتهار پیدا میکند!حسین خرازی از ابتدای زندگی شغلهای مختلفی را اختیار نموده و جهت امرارمعاش از هیچ کسبوکار حلالی فروگذاری نمینماید؛ حسن خرازی اولین کار رسمی خود را که پیمانکاری (سرکارگری) جاده سردشت مهاباد است تحول گرفته و در انجام این پروژه به نحو احسن انجاموظیفه مینماید، همین حسن انجاموظیفه پیمان باعث جلبتوجه مسئولین منطقهای به ایشان میشود و چندین مرتبه به دلیل پشتکار و مدیریت عالی مورد تشویق مقامات آن دوره قرار میگیرند.در سال ۱۳۴۶ هنگامی که سردشت رسماً به شهرستان تبدیل میشود، آقای رضوانی بهعنوان اولین فرماندار سردشت معرفی میشوند. سردشت تا آن زمان بخش از توابع شهر مهاباد بود. از سال ۱۳۰۷ تا ابتدای تبدیل سردشت به شهر چندین نفر بهعنوان نماینده بلدیه بهعنوان شهردار وظایف شهرداری را انجام داره اند (وهاب امینی-حاج صالح شافعی-سیداحمد حسینی). اما اکنون سردشت یه شهر تبدیل شده و جهت اداره امورات شهری میبایست شهرداری برای سردشت انتخاب شود. زمانی که اولین فرماندار سردشت آقای رضوانی (اهل ارومیه) در سردشت انجاموظیفه مینمودند یک تلفنگرام از استانداری دریافت مینماید مبنی بر اینکه یک نفر برای تصدی پست شهرداری سردشت انتخاب شود، فرماندار وظیفه انتخاب شهردار را به اعضای انجمن شهر که حسین خرازی نیز یکی از اعضای انجمن شهر بود واگذار مینماید. پس از شور و مشورتهای فراوان مناسبترین گزینه؛ حسن خرازی برای تصدی شهرداری سردشت معرفی میشود.در همان زمان از طرف استان تلگرامی مبنی به معرفی شهردار به استان مخابره میشود؛ تا سریعاً فرماندار وقت آقای رضوانی در معیت آقای حسین خرازی به استانداری وقت مراجعه نمایند، در زمان وصول تلگراف به دلیل بارش برف سنگین در سردشت و حومه و باز نبودن جاده از طرف فرماندار به استانداری اعلام میشود که مراجعه به ارومیه بهوسیله اتومبیل مقدور نمیباشد، لذا استاندار دستور انتقال فرماندار و آقای حسین خرازی را به مرکز استان توسط هلیکوپتر صادر مینماید. موضوع دعوت آقای خرازی به استان و معرفی ایشان بهعنوان شهردار سردشت بود که در جلسه تشکیلیافته با مخالفت آقای خرازی روبرو میشوند وقتی دلیلش را از ایشان میپرسند آقای خرازی جواب میدهند اداره و احداث شهرداری با دستخالی کاری و بدون امکانات ملی و ماشینآلات غیرممکن است لذا نمیتوانم قبول نمایم. باوجود اصرار فراوان استاندار، آقای حسین خرازی شرط قبول نمودن پست شهرداری را اختصاص اعتبارات مناسب اعلام مینماید؛ لذا فیالمجلس مبلغ یکصد و چهل هزار تومان اعتبارات اولیه توسط استاندار وقت برای اقدامات اولیه و انجام اقدامات عمرانی لازم در نظر گرفته میشود، این اصرار آقای خرازی باعث شد که استاندار اظهار نماید اغلب افراد با پیشنهاد و تطمیع درخواست انتصاب مینمایند ولیکن این موضوع در مورد آقای حسین خرازی برعکس بود ایشان تا نگرفتن اعتبارات لازم تصدی شهرداری سردشت را قبول نکردند!یکی از سوالات جالبی که استاندار از حسین خرازی سوال میکند که سابقه اجرائی داری؟ حسین خرازی میگوید بله.استانداراز ایشان سوال میکند متاهلی یا مجرد:حسین خرازی پاسخ میدهد: بله متاهل هستم و سه همسر و سیزده فرزند دارم!استاندار مجدداً سوال میکند آیا هیچ مشکلی در اداره همسرانت داری؟حسین خرازی پاسخ میدهد: نه قربان خوشبختانه هیچ گونه مشکلی ندارم!استاندار میخندد و دستور میدهد فوری حکم حسین خرازی را صادر نمایند، میگوید کسی که سه همسر و 13 فرزند داشته باشد و مشکلی نداشته باشد به یقین میتواند سه شهر را اداره کند!و اینچنین حسین خرازی بعنوان اولین شهردار شهر جدیدالتاسیس سردشت منصوب میشود.شهرداری سردشت در اولین ساختمان استیجاری خود (منزل آقای عطاری) که از دو اتاق و یک راهرو تشکیلیافته بود مستقر میشود. بعد از یک سال باوجود فعالیتهای چشمگیر شهردار یک ساختمان مدرن برای شهرداری احداث میشود (بالاتر از اداره پست فعلی سردشت، مابین اداره پست و دادگستری فعلی) در آن واقع شده است.در آن زمان در محل فعلی شهر سردشت دو موقعیت که بهصورت گنداب (محل جمعشدن فاضلابهای) درآمده توسط آقای حسین خرازی مشخص میشود. آقای خرازی مطلع میشوند که نخست وزی (دکتر اقبال) چند ماه آینده در نظر دارد از سردشت بازدید به عمل آورد، لذا ایشان با ابتکار عمل خاصی دستور خرید دو دستگاه بلوکزنی را صادر مینماید، در آن موقع (هنگام خرید دستگاههای بلوکزنی کسی نمیدانست آنها به چه دردی میخورند)، و اقدام به بریدن و ساخت بلوک و بنای حصار دور زمینها مشخص شده به ارتفاع نیم متر مینماید. به هنگام حضور دکتر اقبال بازدید وزیر کشور از آقای حسین خرازی سوال میکند این محوطه کشیها برای چیست؟ ایشان جواب دادند این زمینها برای احداث پارک و سینما در نظر گرفته شده است . وزیر کشور سؤال مینمایند با چه بودجهای میخواهی اقدام به ساخت این بناها نمائی؟ جواب میدهند قربان منتظر تشریففرمایی شما بودیم، بلافاصله باخنده از حاضرجوابی و جسارت ایشان خوشش میآید لذا در جا نخستوزیر وقت دکتر اقبال دستور میدهند مبلغ یکصد و هشتاد هزار تومان جهت احداث این دو ساختمان برای شهرداری سردشت در نظر گرفته شود. در آن زمان برق سردشت بهوسیله یک موتور کوچک تهیه میشد که اکثر شبها کار نمیکرد و سردشت عملاً فاقد برق بود. در هنگام ضیافت شامی که در محل سالن شهرداری بهافتخار آقای نخستوزیر دکتر اقبال ترتیب داده شده بود، آقای حسین خرازی یک نفر را مخفیانه به نزد آقای (احمد برقی) که در آن زمان تکنسین برق اداره برق سردشت بود فرستاده و میگویند موتور را خاموش نماید، بعد از خاموشی برق نخستوزیر ناراحت شده و دلیل خاموشی برق را از شهردار جویا میشود، آقای خرازی به ایشان میگویند قربان بهخاطر مراسم امشب دستور دادم از بانه وسایل یدکی موتوربرق امانت گرفته و روشنائی امشب را تأمین نمایند و لیکن متأسفانه ظاهراً این اقدامات نتوانسته جوابگوی تأمین برق امشب باشد و محفل ما را روشنیبخش باشد، وزیر کشور همانجا دستور میدهند اعتبارات لازم برای خرید دو موتور بزرگ برق (ساخت کشور روسیه) برای شهر سردشت اختصاص داده شود، در همین راستا شخص شهردار برای خرید موتورهای برق به تهران مراجعه مینمایند، در خرید دو دستگاه موتوربرق آقای خرازی موفق به گرفتن مبلغی تخفیف میشود که با آن مبلغ یک دستگاه ماشین سیمرغ خریداری نموده و ساختمان اداره برق را تکمیل مینماید.در فردای آن روز مجدداً ضمن بازدید استاندار وقت به آقای حسین خرازی قول تحویل یک جیپ شخصی را میدهد. لازم به توضیح است در آن زمان زبالههای شهر سردشت توسط گاری دفع میشده است، آقای خرازی میگویند در جایی که مردم شهرم برای دفع زباله شهر فاقد وسیله نقلیه هستند ماشین به چه درد من میخورد لذا درخواست مینماید ماشین جیپ را با یک دستگاه کمپرسی تعویض نماید که مورد موافقت استاندار واقع میشود و یک دستگاه کمپرسی از نوع روسی تحویل شهرداری سردشت میشود.آقای خرازی با فعالیتهای چشمگیر خود اقدام به فاضلاب کشی شهرسردشت نمود که آثار آن هنوز هم باقی بوده و در خیابان اصلی شهر مورد استفاده قرار میگیرد.در آن موقع مغازههای اصلی شهر بهصورت دخمه ایجاد و بسیار چهره نازیبایی داشتند که در چند نوبت دستور تخریب، عقبنشینی و نوسازی آن مغازهها را توسط آقای حسین خرازی شهردار وقت صادر میشود، آثار آن هنوز باقی است.سردشت فاقد خیابان کمربندی بود احداث خیابان کمربندی با امکانات محدود و بدون وجود ماشینآلات سنگین از قبیل لودر و بولدوزر و فقط بهوسیله بیل و کلنگ و کارگر از محل مقبره شیخ مولانای کنونی تا محل فرمانداری فعلی از دیگر اقدامات عمرانی آقای حسین خرازی به شمار میآید. موردی شایانذکر اینست تعداد زیادی بهنگام تعریض و احداث خیابان کمربندی بهاندازه (پهنای خیابان) معترض بودن که در همان زمان ایشان اظهارمی داشتند اگر امکان داشت و زمینهای موجود اجازه میداد خیابان را از این هم که هست عریضتر احداث مینمودم و اظهار میداشتند گذشت زمان ثابت میکند که این خیابان در آیندههای نزدیک حتی برای شهر کوچک خواهد بود.خیابان امام (ره) فعلی و پهلوی سابق نیز در زمان تصدی حسین خرازی بهعنوان شهردار سردشت ساخته شده است.وضوخانه مسجد سرچشمه سردشت که در آن موقع مورد استفاده عموم قرار داشت وضعیت ناجوری داشت و استفاده از آن کاملاً غیربهداشتی بود دستور تخریب و نوسازی آن را صادر نمود، عدهای قبل از اقدام به نوسازی بهر دلیلی به ساختمان شهرداری حمله برده و درخواست توفقت عملیات ساخت و نوسازی بنای قدیمی وضوخانه را داشتند و لیکن ایشان مردم را قانع نمودن که منتظر اقدامات باشند و بعداً قضاوت نمایند. پس از اتمام عملیات نوسازی وضوخانه مسجد سرچشمه همان مردم بهپاس قدردانی و تشکر به حضور شهردار رفتند و از پیشداوری عجولانه خود اظهار پشیمانی نمودند. یکی دیگر از اقدامات عمرانی حسین خرازی بهعنوان شهردار سردشت تعریض سرپوشیده کردن سرچشمه آب آشامیدنی سردشت بود که تا آن زمان در معرض سم آلایی و کاملاً غیربهداشتی بود. برای اولینبار اولین آسفالتکاری خیابانها و کوچهها و معابر سردشت نیز در زمان تصدی حسین خرازی انجام شده است. بعد از انقلاب نیز شخص ایشان به دلیل جسارت و شهامت اعتماد به نفسی که داشتند دراکثرامورات سردشت مداخله نموده و بهعنوان ریشسفید و معتمد شهردار مدیریت امورات شهر مشارکت داشتهاند و مورد مشاوره اکثر مسئولین محلی قرار گرفتهاند و در سفرهای مسئولین کشوری جز افرادی بودند که اداره تشکلهای مردمی را عهدار بودهاند و هم ایشان باوجود افراد تحصیلکرده این شهر نسبت به ایراد بیانات و شرح مشکلات شهر سردشت برای مسئولین پیشقدم بودهاند.سوابق اجرائی و اداری:اولین شهردار سردشت- عضو انجمن شهر چندین دوره- عضو انجمن شهرستان-مدیرعامل شیر و خورشید- مدیرعامل هلالاحمر- معتمد شهر از آخرین دقایق حیات-کارشناس دادگستری- اولین کار رسمی حسین خرازی سرکارگری در ساخت جاده سردشت مهاباد شروع میشود- دریافت تشویقنامه از بازرسی شاهنشاهی به دلیل فعالیتهای عمرانی چشمگیر در تصدی شهرداری- اولین شورای داوری دادگستر بهوسیله حاج حسین خرازی با امضا حکم از طرف وزیر دادگستر (پیش از انقلاب اسلامی). اقدامات برجسته:احداث بیمارستان سردشت- احداث فاضلاب کشی بهصورت مدرن سردشت- احداث خیابان کمربندی (بدون هرگونه ماشینآلات سنگین با بیل و کلنگ) توسط کارگران شهرداری- احداث سینمای سردشت- احداث پارک سردشت (پارک اصلی شهر)- سرپوشیده کردن سرچشمه آب آشامیدنی شهر سردشت- احداث خیابان امام (پهلوی سابق)- احداث حوض و وضوخانه مسجد سرچشمه سردشت بهصورت فعلی.روحش شاد و راهش پر رهرو باد – محمدفاضل شوکتی(ویرایش جدید)
یادآوری دوستانه: دوستان عزیز، لطفاً هنگام بازنشر مطالب یا تصاویر این وبلاگ، منبع را حتماً ذکر بفرمایید. این کار ساده، نشانهایست از احترام به زحمات نویسنده و رعایت اخلاق حرفهای در فضای رسانهای. همینطور اگر مطلبی اختصاصی از رسانهای دیگر را بازنشر میکنید، لطفاً منبع اصلی را هم بنویسید؛ چون هر مطلبی پشتش تلاش، دقت و نگاه خلاق یک انسان یا گروهی از انسانهاست. با رعایت این اصول ساده اما مهم، نهتنها به حقوق معنوی دیگران احترام میگذاریم، بلکه به گسترش فرهنگ درست در فضای وب هم کمک میکنیم. سپاس از همراهیتان (محمدفاضل شوکتی)
چهار شنبه 27 دی 1396 ساعت 23:48 |
بازدید : 980 |
نویسنده :
محمد فاضل شوکتی
| ( نظرات )
بیوگرافی هنر مند بزرگ سردشتی خضر قادری گرماوی مشهور به خله درزی پژوهش ونگارش :محمد فاضل شوکتی استاد هنرمند خضر قادر ی گرماوی فرزند قادر متولد 03/01/1295 روستای گرماب علیا از توابع دهستان آلان شهرستان سردشت. ایرانی ،کرد و از عشیره سوسنی می باشد . از ابتدای تولد تا حدود 22 سال قبل در روستای محل تولد خود یعنی گرماب علیا زندگی کرده است، بعد از مدت 22 سال به روستا باغی یکی دیگر از روستا های اطراف سردشت نقل مکان می نمایند و مدتی را نیز در این روستای زیبای منطقه سردشت به سر می برندو حدود بیش از بیست پنج سال است که به سردشت آمده اند.( 1396) تحصیلات کلاسیک و غیر کلاسیک ندارد ،این هنرمند کرد که بیش از یکصد سال عمر دارد بدلیل اصالت بسیاری از حیرانهای قدیمی منطقه که در سینه دارد مورد توجه کانونهای هنر فولکلوریک کردی در جهان قرار گرفته است ،بی شک آثار این هنر مند گویای زوایای پنهان و ناشناخته بسیاری از فرهنگ وهنر و آداب ورسوم و عقاید یا به تعبیری دیگر تاریخ شفاهی منطقه مکریان مخصوصا سردشت می باشد لذا بر پژوهشگران هنری کردستان وا جب است تا این بزرگوار زنده است تمام آثار ایشان را ضبط و به عنوان رسالتی این میراث هنری فرهنگی را به فرزندان آینده این مرز و بوم منتقل نمایند...... این نوشته در دی ماه سال 1396 ویرایش مجدد شده است . ادامه این مطلب را در زمزیران نامه بخوانید
پژوهش ونگارش : محمد فاضل شوکتی مصاحبه با پیشکسوتان اداره آموزش و پرورش پیرانشهر عبدالرحیم امامی،طه شامخی محصل،
عبدالرحيم امامي(مصاحبه در شب 09/09/1393)(29/11/2017 ميلادي)
عبدالرحيم امامي فرزند سعيد امامي متولد سال 1313متولد نقده سال 1336 بخشنامه اي به اداره فرهنگ ابلاغ مي شود كسانيكه تصديق ششم ابتدائي دارند به اروميه مي روند و پس از گذرانيدن يك دوره بعنوان معلم به استخدام اداره فرهنگ وقت در ميآيند من در ان زمان در اول دبيرستان مشغول تحصيل بودم د سال 1336 رفتم به رضائيه و در دانشسراي كشاورزي اروميه مشغول به تحصيل شده و سال 1337 در مهاباد به استخدام اداره فرهنگ در آمدم در اداره فرهنگ مهاباد محل خدمت مرا پيرانشهر تعين نمودند(رياست اداره فرهنگ مهاباد در آن زمان بعهده آقاي : ------ بود كه بعدها بعنوان مديركل اداره فرهنگ استان اذر بايجان غربي انتخاب شدند ،فارس)من بعنوان عشاير قره پاپاغ خودم را معرفي كرده بودم و مي بايست در نقده استخدام شوم اما در مهاباد به من گفتند ما در پيرانشهر نياز داريم لذا محل خدمت مرا پيرانشهر تعين نمودند و من ا ز سال 1337 تا سال 1372 من در پيرانشهر خدمت نموده ام و اكنون بازنشسته شده ام . سال 1337 اداره فرهنگ پيرانشهر نمايندگي بود و زير نظر مهاباد اداره مي شد .مسئول نمايندگي آقاي كاملي بودند در آن زمان آقاي كاك آقا زاده در روستا خدمت مي كردند و بعد از آقاي كاملي دومين مسئول نمايندگي به آقاي حسن كاك آقازاده سپرده شد.اوليم مدرسه اي كه من در آن مشغول به خدمت شدم مدرسه چهار كلاسه وفائي واقع در خيبان پهلوي و قت روبروي اداره گمرك آن زمان كه اكنون ساختمان سپاه در آن قرار دارد مشغول به خدمت شدم.مدر سه وفائي چند ماهي بود كه توسط ارتش تاسيس شده بود و مدرسه مختلط بود مدير مدرسه آقاي : اميد فر اروميه اي بود تدريس پايه هاي اول و دوم مدرسه به من سپرده شد و ساير پايه ها را آقاي اميد فر اداره ميكرد ، در واقع ايشان هم مدير و هم معلم بودند و مدرسه ملك بوده و متعلق به اداره فرهنگ بود و فاقد پايه پنجم وششم بود (نام كنوني مدرسه: -------)
برای خواندن ادامه مطلب به پیرانشهر نامه مراجعه فرمائید
سنگ نگاره يا هنر صخره اي چيست؟ سنگ نگاره ها يا هنرهاي صخره اي، کهن ترين آثار تاريخي و هنري بجای مانده از بشر هستند. به تعبيري بستر به وجود آمدن حروف رمزي، خط، تبادل پيام، زبان، تاريخ، اسطوره ها، هنر و فرهنگ از سنگ نگاره هاست و آنها از بهترين ابزارهاي رمزگشايي ما قبل تاريخ هستند. تعداد آنها فقط در يك منطقه محدود در ايران به بيش از 21 هزار مورد مي رسد كه عمر بعضي از آنها به چهل هزار سال مي رسد و بشر تا کنون موفق به کشف هيچ پديده تاريخي و هنري بدين قدمت نشده است. به زبان ساده؛ به هر تصوير و نگارشي بر روي سنگ، سنگ نگاره يا هنر صخره اي مي گويند. اگر اين نوشته ها يا نقاشي ها، بر روي سنگ با رنگ يا امثال آن باشد به آنها Pictographs و اگر نقوش يا نوشته ها از طريق كنده كاري ها (حك يا حجاري مثبت يا منفي*) بر روي سنگ ها انجام شده باشد به آنها Petroglyphs. petrographs مي گويند. اغلب در درون غارهاي قديمي از نقاشي يا نوشته هاي با رنگ استفاده شده (Pictographs) كه عموماً عمر آنها در برابر عوامل طبيعي بسيار كوتاه است و علت ماندگاري آنها از هزاران سال قبل تا كنون در دسترس نبودن و محفوظ بودن آنها در برابر عوامل طبيعي بوده است. اما سنگ نگاره هاي كنده كاري شده (Petroglyphs) علاوه بر اينكه در غارها كشف شده اند، در محوطه هاي باز و بيرون غارها نيز وجود دارند. قسمت اعظم سنگ نگاره هاي محيط هاي باز در برابر عوامل طبيعي مثل سرما، گرما، باد، باران و يخ زدگي از بين رفته اند و مي روند. از طرف ديگر متاسفانه به علت عدم آگاهي مردم نيز تعداد بسيار زيادي از آنها تخريب و نابود شده است. سال يابي سنگ نگاره هاي ايران از ديدگاه صاحب نظران متفاوت است. به نظر تعدادي از آنان قدمت بعضي از سنگ نگاره هاي ايران به پنج تا چهل هزارسال هم ميرسد، اين سال يابي ها اكثراً از طريق کارکردهاي مقايسه اي بوده واز رويكردهاي علمي نوين (ريزفرسايش و راديوكربن) كمتر بهره گيري شده است. نقوشي كه بر ديواره سنگي كوه ها و دره ها ديده مي شود؛ براي زيست شناسان، تاريخ دانان، جامعه شناسان، مردم شناسان، باستان شناسان، نماد شناسان، دوستداران اسطوره ها، تاريخ فرهنگ، تاريخ زبان و هنرهاي تاريخي و تزييني، بسيار جالب و ديدني مي تواند باشد؛ اين كه چرا تقربياً 90 درصد نقوش سنگ نگاره هاي ايران بز كوهي است. قسمت اصلي آن به اسطوره ها، فرهنگ، دين و اعتقادات مردم باستان ايران زمين مربوط مي شود. اين محوطه ها با نقوشي كه ذكر شد، واقعاً موزه هاي سنگي هنرهاي صخره اي هستند كه هر بيننده با ذوقي را به شدت تحت تاثير قرار مي دهند. به راستي چگونه در زماني كه افراد سواد خواندن و نوشتن نداشته اند، چنين با دقت و ظرافت هنر آفريده اند. نياكان ما باورها، ايده ها و تقدس هاي خود را در زيستگاه ها و بعضاً روي ظروف و لوازم زندگي خود (سفال ها، سنگ نگاره ها، سنجاق هاي سينه) تصوير و حك مي كرده اند. اين نقوش و تصاوير بيان كننده پيام هاي گوناگوني هستند كه انسان هاي حكاك و نقاش هنرمندانه، ايده پردازي كرده اند به شكلي كه امروز آن نقوش و تصاوير با صاحب نظران و اهل فن خود سخن مي گويند و صاحب نظران در كنار آنها احساس لذت مي كنند. سنگ نگاره ها(Petroglyph) دسته اي از آثار باستان شناسي است كه در مجموعه بزرگتري به نام هنر صخره اي مي گنجد، شامل هر اثري از انسان كه روي سنگ طبيعي پياده شده باشد از نقاشي هاي پيش از تاريخ بر ديوار غارها گرفته تا سنگ نگاره ها كه آثاري كنده شده روي سنگ ها و صخره هاي رها در طبيعتند. باستان شناسان آغاز سنت سنگ نگاره ها را با پايان دوران پارينه سنگي و كوچ انسان از غارها به دشت ها و شروع نو سنگي همراه مي دانند.به اين ترتيب قدمت آنها را حداكثر 12هزار سال مي دانند و اوج ظهور اين آثار بسته به سرزمين هاي مختلف بين10 تا 5 هزار سال پيش تخمين زده مي شود. در کوه های کردستان ،نقاشیهای بسیار ارزشمند و تاریخی از دوران باستان ، به شیوه کنده کاری بر روی صخره هاو دیوار غارها بر جای مانده است و تحقیقات شخصی نشان می دهد که این آثار مربوط به دورانهای مختلف ، و در سالهای مابین 3هزار تا 10هزار سال پیش ، به وسیله ساکنان کردستان ترسیم شده اند . در ایران تقریباً از سال ( 1348ه .ش)به بعد ،شناسایی و بر رسی بر روی هنر صخره ایی مناطق مختلف شروع شده است . قدمت و تنوع سنگ نگاره ها در ايران متنوع و بسيار زياد است. هرجا كه زيستگاهي بوده بي ترديد آثاري از حيات پر احساس و هنرمندانه آنها قابل كشف و رويت است. سفال هاي برجا مانده، نقوش سنگ نگاره ها؛ اين نشانه ها خود نمادي از سير زندگي و احساسات قوي آن ملت نسبت به پديده هاي فرهنگي بوده است. نكته جالب توجه اينكه، نياكان ما با اين نمادهاي ساده كه از خود به يادگار گذاشته اند؛ تا وقتي انسان حيات دارد سخن مي گويند. اين نشان از عظمت ملت ها دارد كه زمان قادر به استهلاك آنها نيست. حاصل حيات و عظمت انسان ها آثار و بدايع آنهاست. كه نياكان ما به شايستگي از عهده آن برآمده اند. به راستي ما براي آيندگان چه اثري از خود به يادگار گذاشته ايم!؟ در حوزه شهرستان پیرانشهر تعداد 113 تپه تاریخی تو سط كارشناسان نمایندگی میراث فرهنگی این شهرستان شناسایی و به ثبت سازمان رسیده است كه این امر حاكی از تاریخی بودن منطقه و شكل گیری و وجود تمدنهای نیرومند ودرخشان قبل از اسلام مانند تمدن ماننا، پارسوا، اورارتو، مادها، زاموا و تمدن اسلامی می باشد. که کتیبه برده ماموره یکی از این آثار می باشد ، كتیبه برده مافوره در منطقه لیک بن پیرانشهر واقع شده است ( روستای لیك بن )
برده مافوره (قالی یا قالیچه سنگی)
این کتیبه سنگی بنا به بررسیهای باستان شناسی انجام شده توسط تیم های میراث فرهنگی استان آذر بایجان غربی متعلق به هزاره اول قبل از میلاد می باشد.
در اطراف این کوه چندین تپه ی باستانی با تاریخ قبل از اسلام همچنین آثار یک دژ محکم کوهستانی شناسایی شده اند که حکایت از تاریخ کهن و پر فراز ونشیب این منطقه دارد. اما به هرحال آنچه مسلم است این است که هنوز با آثار باستان و تاریخی این منطقه بصورت کارشناسانه و علمی برخورد نشده است و شاید اگر روزی این ناحیه را بروی میز جراحی کارشناسان و متخصصان تاریخ ببینیم، گره کور بسیاری از رازها و نهفته های تاریخ باستانی منطقه باز شده و به بسیاری از مجهولات تاریخی پاسخ داده شود. موقعیت عمومی منطقهای که محل کتیبه برده مافوره در آن قرار گرفته در حقیقت پایان قسمت اصلی جلگه موزون متشکل از بخش اصلی سرچشمه رودخانه (زێ) یا زاب کوچک و نقطه آغاز بخش شمالی کوهستان(لهندی شێخان) میباشد، جاده کوهستانی مهاباد گردکشانه – پیرانشهربعد از گذر از شیب تند و پیچ و خمهای خطرناک و روستاهای کانی باغ و حاجی غلده را طی کرده و درست در میانه این دو روستا با شیب نسبتا” کمتری به روستای لکبن میرسد. منظره ی پرهیبت در عین حال بسیار زیبای تنگهی (گلو) از فاصله ی یک کیلومتری روستا بخوبی هویداست. معبر بسیار تنگ و باریک است و آب زلال آن که به صورت دائمی در جریان است، شکوه دلفریبی به منطقه می دهد، در بخش جنوبی تنگه و در کمرکش کوه در ارتفاع 5/3 متری محل کتیبه ای به ابعاد یک متر در دو متر کنده شده که عدم وجود هر گونه نوشته ای بر آن حاکی از دو وضعیت است، اول این که آنقدر فرسایش یافته که خطوط به کلی از بین رفته و دوم اینکه قبل از نوشتن آنچه هدف بوده حادثه ای چون، مرگ فرمانروا یا شکست وی در جنگ و نظایر آن موجب گردیده که حکاکی صورت نگیرد، گرچه فرم کند کاری سنگی آن تا اندازه ای شبیه کتیبه های دوران ساسانی است، اما با مراجعه به تاریخ اجتماعی منطقه، بعید می نماید که کتیبه در چنین دورانی کنده شده باشد، با توجه به وجود نیروهای متعدد نیرومند، مانا و پارسوآ در آغاز هزاره ی اول قبل از میلاد و چگونگی (اوآلکی)، آخرین فرمانروای مانایی به احتمال بسیار زیاد، کتیبه مذکور یادگار شخصیت نامبرده است و اگر هم از وی نباشد احتمالا” مربوط به یکی از فرمانروایان مانایی در نخستین سده های هزاره ی اول قبل از میلاد است، چون به طور قطع و یقین یکی از دروازههای طبیعی و صعب العبور دژ مرکزی( قلاتی شای) همین معبر تنگ و باریک گلو بوده ، پس محل کتیبه ی ورودی نیز نمی تواند،بی ارتباط با دژ فوق الذکرباشد، شاید اگر حتی یک کلمه یا یک حرف از کلمات یا حروف باقی بود، حداقل امکان داشت زمان دقیق آن را مشخص نمود، اما متاسفانه هیچگونه، آثاری از خطوط بر آن باقی نیست و خود نویسنده به دقت تمام و حتی در مواردی با درشت نمای موجود نقاط مختلف سطح کتیبه را بررسی نموده و بلاخره به این نتیجه رسیده که سطح موجود فاقد هرگونه کنده کاری اغوی است، البته،وجود خزه ها خود قدمت و دیرینگی وضع موجود را ثابت می کند، به هر صورت کتیبه ی برده مافوره و محل قلاتگاه آن، تاریخی به درازای نخستین تمدنهای مکتوب منطقه دارد. کلمه ی برده مافوره در زبان رایج کردی ترکیبی از دو واژه ی(برد) به معنای سنگ و (مافوره) به معنای قالی و قالیچه است، با ابعاد مشخص و تعین شده چون نامگذاری آن براساس این کتیبه با ابعاد مشخص و مستطیل شکل بوده، بنابراین وجه تسمیه ی مناسبی میتواند باشد، امید است در آینده پرده از رازهای تاریخ تاریک اینگونه اماکن برداشته شده و چراغی روشن، فرا راه تمدن منطقه باشد.
به کوشش : محمد فاضل شوکتی
منابع و مآخذ: آرشیو وبلاگ زمزیران مجله سرزمين من شماره 69 اسفند ماه 1389 كتاب «موزه هايي در باد» مرتضي فرهادي - استاد جامعه شناس وبلاگ کانون کوه نوردان مهاباد مقاله تحقیقی جمال لحافیان محمود پدرام : مجموعه آثار تاریخی - پدیدآورنده: محمود پدرام، مهرداد رامیدی نیا، اسماعیل عبدالله زاده، سیروان محمدی قصریان، رحمت نادری، شهرناز اعتمادی (ویراستار)، یوسف حسن زاده (به اهتمام)، هلن تایلور (ویراستار)
تپه خراپا تپه کولیج تپه گرد اندیزه ۱ تپه گرد اندیزه ۲ تپه گرد بن تپه گرد تالان تپه گرد کسبیان تپه گرد مم تپه لاوین تپه مار اوه
آثار دوران پس از اسلام در شهرستان پیرانشهر تپه پالا ساوا تپه پسوه تپه خراپا تپه سوغانلو تپه شینآباد تپه قلعه موت تپه کهنه گرده بن تپه گرد تالان تپه گرد کسبیان تپه گردیمخانه تپه گورستان سیلوه تپه گورستان شاه زمان تپه لاوین
آثار دوره اشکانیان در شهرستان پیرانشهر تپه تازه قلعه تپه قلات رش تپه کانی اشکوت تپه کانی سیو تپه گورستان کانی اشکوت
آثار دوره ساسانیان در شهرستان پیرانشهر تپه تازه قلعه تپه تازه قلعه ۱ تپه قلات رش تپه کانی اشکوت تپه کانی سیو تپه گورستان پیر کانی تپه گورستان کانی اشکوت تپه میند سیلوه ۴ تپه نوزله تپه و گورستان توان
آثار عصر مس در شهرستان پیرانشهر تپه خالدار ۱ تپه کیله تپه گرد شیطان
آثار هزاره ۱ (پیش از میلاد) در شهرستان پیرانشهر تپه پسوه ۲ تپه توان تپه خالدار ۱ تپه خالدار ۲ تپه دوشان قلعه تپه زینواینجان تپه سرین چاوه تپه سیلوه تپه شوران تپه شیخ سمان تپه قبر وردیله تپه قلات شینآباد تپه قلات کنیشکه ۱ تپه قلات کنیشکه ۲ تپه کانی سیو تپه گورستان آوخوارده تپه گورینگان۱ تپه نمنجه تپه و گورستان بلبان
آثار هزاره ۲ (پیش از میلاد) در شهرستان پیرانشهر تپه گرد مرقد
تپه های تاریخی پیرانشهر: تپه آوخوارده ۱ تپه باباگورگور تپه بیکوس تپه پالا ساوا تپه پسوه تپه پسوه ۲ تپه پسوه ۳ تپه تازه قلعه تپه تازه قلعه ۱ تپه تازه قلعه ۲ تپه توان تپه چیانه تپه خالدار ۱ تپه خالدار ۲ تپه خراپا تپه خورنج تپه داره تو تپه دوشان قلعه تپه دیلزه تپه ریگآباد تپه زینواینجان تپه سرین چاوه تپه سوغانلو تپه سید کمال تپه سیلوه تپه شوران تپه شیخ سمان تپه شینآباد تپه قبر وردیله تپه قبه تپه قره مدوده تپه قلات آهنگران تپه قلات جلدیان تپه قلات رش تپه قلات شختان تپه قلات شینآباد تپه قلات کنیشکه ۱ تپه قلات کنیشکه ۲ تپه قلات موتآباد تپه قلعه موت تپه کانی اشکوت تپه کانی چاکی تپه کانی سیو تپه کندره تپه کولیج تپه کهنه گرده بن تپه کیله تپه گرد آشه وان تپه گرد اندیزه ۱ تپه گرد اندیزه ۲ تپه گرد بن تپه گرد تالان تپه گرد خزینه تپه گرد شیطان تپه گرد کسبیان تپه گرد مرقد تپه گرد مم تپه گرد مورو تپه گردیمخانه تپه گورستان آوخوارده تپه گورستان پیر کانی تپه گورستان دیلزه تپه گورستان سیلوه تپه گورستان شاه زمان تپه گورستان کانی اشکوت تپه گورینگان ۲ تپه گورینگان ۳ تپه گورینگان۱ تپه لاوین تپه مار اوه تپه میمند سیلوه ۲ تپه میند سیلوه ۱ تپه میند سیلوه ۳ تپه میند سیلوه ۴ تپه نمنجه تپه نوزله تپه و گورستان بلبان تپه و گورستان توان تپه و گورستان کزی زر خراپه تپه و گورستان کهنه لاجان تپه و گورستان نوچاکی ک کولتپه سروکانی
خانههای تاریخی شهرستان پیرانشهر تپه گردیمخانه
قلعه های تاریخی پیرانشهر: تپه تازه قلعه تپه تازه قلعه ۱ تپه تازه قلعه ۲ تپه دوشان قلعه تپه قلعه موت
کولتپههای تاریخی شهرستان پیرانشهر کولتپه سروکانی
گورستانهای تاریخی شهرستان پیرانشهر
تپه گورستان آوخوارده تپه گورستان پیر کانی تپه گورستان دیلزه تپه گورستان سیلوه تپه گورستان شاه زمان تپه گورستان کانی اشکوت تپه و گورستان بلبان تپه و گورستان توان تپه و گورستان کزی زر خراپه تپه و گورستان کهنه لاجان تپه و گورستان نوچاکی
به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد خداوند نام و خداوند جای خداوند روزی ده و رهنمای
با اصحاب قلم پيرانشهر بيشتر آشنا شويم زندگي و اشعار قصيده سراي پيرانشهری:
عمر ابراهيمي كاموسي (چختی)
به کوشش محمد فاضل شوکتی
زندگی نامه ماموستا عمر ابراهيمي كاموسي مشهور به چختي يكي از شعرا و نويسندكان توانمند پيرانشهر (اشنوزنگ) مي باشد .اين بزرگورار در دوران زندگي ادبي خود رنجهاي بسياري را متحمل شده است كه قلم از بيان آن قاصر است. متاسفانه قدر بيشتر بزرگان را تا در ميان ما و در قيد حيات هستند را نمي دانيم اما به محض اينكه از ميان ما رفتند پي به خالي بودن جايگاه اين عزيزان مي بريم و خلائي كه در نبود آنها بوجود مي آيد را احساس مي كنيم .شاعران و نويسندگان و كلا اهل قلم در ميان قوم خودشان احساس غريبي مي كنند ،اي كاش اينگونه نبود شاعر بزرگ كردستان نالي اين موضوع را در چند بيت بسيار زيبا بيان نموده است : عـــــــه زیــــــــــزان من ئه وا روییـــــم له لاتــــــان له مــــــه زلــــوومان به لا چــــــــــول بی و ولاتان مه لین که لکی نه بوو رویی جــــه هـــــه ننــــه م ســـــه رم قه لغانـــــاه بو تییـــــری قـــه زاتــــــان که ئیــــوه ن پادشای لـــــوتف و عــــه دالــــه ت ؟ به خــــوا حه یفــــه بره نجینـــــن گـــــه داتـــــــان ! ئــــــه گــــه رچی خاکـــــو خــــــولی ره گـــــوزارم به ســــه ر ما خــــــو گــــوزه ر ناکــــا ســــه باتان که من روییــــم جه هه ننه م پــــر مـــه که ن لیــم له من خالـــــی مه که ن کوشــــکوو ســـــه را تان منم سه ر که ر ده تان بو له شکـــری غــــــــه م ده ترســــــیم من بــــــروم بشکـــــــی سوپاتان !! ئه گه ر سه ر بوو ؟ ئه گه ر دل بوو ؟ ئه گه ر رووح ؟ هه مــــوو روییــــــن ئیتــــر چیـــــه تـه مـــا تان ؟ سه فه رمـــــان چونــــکه ریی هـــــاتوو نه هاته دوعـــــامان بــــو بــکه ن ئیــــوه و خـــــوداتـــــان ئه وه ند ، ئه رجوو ده کا " کوردی " که جـــــارجــار بکــــه ن یــــادی موحیــــببی بــــــــی ریـــاتــــــان شیعر : ماموستا کوردی
در حقيقت بايستي از اين بزرگان در مراكز دانشگاهي و حوزه وي و فرهنگي و ساير مراكز فرهنگي استفاده كرد .بي شك اهل قلم مشلات فراواني دارند و جا دارد جامعه و نسئولين براي رفع مشكلات آنها تلاش نمايند . يقينا آثار بيشتر اين بزرگان و ساير شاعران كردستان مانند نالي، محوي،هه ژار،هيمن،حه قيقي ماندگار خواهد بود. ماموستا چختي عالمي بزرگ،شاعري پر تلاش،و با همت و ريز بين آينده نگر و دلسوز و خوش اخلاق و شوخ طبع است از خدامند متعال آرزوي توفيق روز افزون و سلامتي جسمي و روحي براي ايشان داريم و اميدواريم از اثرات و ثمرات و هنر ايشان بطر پيوسته بهرمند باشم و آثار جديد ايشان بر سرمايه هاي معنوي كتابخانه كردستان بفزايد . نويسندگان و شاعران شناسنامه فرهنگي و سرما يه هاي معنوي هر دياري هستند، با شناخت سرمايه هاي فرهنگي پي به عظمت و بزرگي فرهيختگان هر شهر و دياري پي مي بريم،هرچه تعداد اهل قلم يك ديار يا منطقه بيشتر باشد مي توان حدس زد كه بار فرهنگي و ادبي غني تري در آنجا حاكم است.شاعران زبان گوياي مردم هستند ، زبان حال و تاريخ نويساني كه تاريخ منظوم را به آيندگان ما منتقل مي كنند . اين بار نيز به سراغ شاعري گمنام ولي پركار شاعري كه از سن دوازده سالگي شروع به سرودن شعر نموده است مي رويم
عمر ابراهيمي كاموسي نام پدر : اسمعيل شماره شناسنامه : 570 تاريخ تولد : 20/01/1341 محل تولد : پيرانشهر - شنوزنگ تاريخ صدور : 14/01/1350 محل صدور : پيرانشهر - شنوزنگ شماره ملي : 6-930872-289 ملا عمر ابراهيمي كاموسي مشهور به (چه ختي)شاعر قصيده سرا، نويسنده و مترجم پيرانشهري متولد سال 1341 در روستاي شنوزنك از توابع شهرستان پيرانشهر در استان آذر بايجان غربي از پدر به نام اسماعيل(طايفه حمه زين قه ره قشلاق) و مادر بنام آمنه:( طايفه معروف برايمي حاجي عه لي كه ندي )متولد مي شود ، دوران كودكي خود را از تولد تا يازده سالگي در روستاي شنو زنگ مي گذراند (روستائي از توابع دهستان لاهيجان غربي پيرانشهر )، اين شاعر قصيده سراي پيرانشهري ، همچون اكثر اديبان و نويسند گان كردستاني از حجرهاي سنتي كردستان سر بر آورده است . و خود را وامدار حجره مي داند و معتقد است ، حجره هاي سنتي كردستان در حفظ و پاسداشت و انتقال ادبيات و فرهنگ و فولكلور كردستان از گذشته تا به امروز نقش پر رنگي داشته اند. اساتيد ي كه آقاي عمر ابراهيمي كاموسي نزد آنها تلمذ نموده است : 1. ماموستا سيد نورالدين واژي. 2. ماموستا رحمن غزلي. 3. ماموستا ملا عزيز شريفي. 4. ماموستا يوسف فتاحي (گرگول پائين). 5. ماموستا ملا محمد بداقي. استاد عمر ابراهيمي كاموسي مي گويد از سال 1353 يعني از 12 سالگي شروع به سرودن شعر نموده است ،از همان دورا استاد ايشان در حجره به قريحه و استعداد ايشان در سرودن شعر پي برده و به ايشان پيشنهاد انتخاب يكي از تخلص هاي شعري زير را مي دهد . دليل انتخاب نام مستعار چختي در اشعار: من نزد ماموستا رحمن غزلي در روستاي گردكسپيان درس مي خواندم ، مي دانست به شعر علاقه دارم سه تخلص را به بنده پيشنهاد كردند(هيوا،وريا،چه ختي) از ميان اسامي فوق تخلص چختي كه به معناي : (كسي كه فريب نمي خورد،گول نمي خورد،(آبديده)سفته، مقابله گر،حاضر جواب) انتخاب مي كند و از آن به پس با تخلص چختي به سرودن اشعار خود ادامه مي دهد ، ماموستا چختي ، دوران زندگي خود را از لحاظ ادبي به سه دوره تقسيم بندي مي كند و اظهار مي دارد در اين دوران ها شاعران زير بر وي تاثير به سزائي در نوشتن و بيان انديشه هايش داشته اند داشته اند : دوره اول يا به قول خودشان فاز اول زندگي( سر آغاز شروع به نوشتن و سرودن ) در فاز اول و ابتداي شروع به سرودن اشعار (ماموستا رحمن غزلي ،وفائي مهابادي ،طاهر بگ جاف) در فاز دوم نويسندگي و سرودن اشعار از (ملا محمد كويي، ئه حمه دي كور) در فاز سوم نويسندگي و سرودن اشعار از (فاز سوم:ماموستا هيمن،نالي ، حريق) هم دوره اي ها ماموستا عمر كاموسي در دوران تحصيلات حوزه وي : 1. ماموستا ملا زاهد شريفي زنگ آبادي(صوفيان). 2. ماموستا اسعد شريفي (شنو زنگي) 3. ملا علي رحيمي چيانه. شا گرداني كه در محضر ايشان تلمذ نموده اند : 1. ملا عثمان مام رش(بادين آبادي) 2. ملا رحمن مام رش(بادين آبادي)
علايق استاد عمر كاموسي به كوه نوردي،علا قه زيادي داشته و معتقد است كوه نوردي ورزشي مفرح است به غذاهاي محلي علاقه دارد و از ميان غذاهاي محلي از( كوكي به قه نداوي- هه لواي ئاردي-) بيشتر خوشش مي آيد و در مجموع به غذاهاي شيرين علاقمند است ، از ميان ميوه ها از گلابي و انار بيشتر خوشش مي آيد . از ميان خوانندگان كرد به : سيد علي اصغر كردستاني،يدالله محمدي،مظهر خالقي،محمد صديق تعريف،شجريان،ناظري علاقمند مي باشد تمام كردن ديوان اشعارش بنام ديوان چختي را شيرين ترين خاطره دوران زندگي خود مي داند و از چند سال اول زندگي خود را كه بچه دار نمي شد بدترين خاطره دوران زندگي خود مي داند ، او علاوه بر آثار ارزشمند و ماندگار خود هفت فرزند (2 پسر و 5 دختر ) نیز به یادگار نهاده است . از ميان مجموع اثرات خود از اشعار 1 – خانه خوي نووح و گه مي 2 – گولي پاراو(ماموستا سيد مصطفي محموديان“ يك تخميس براي اين شعر سروده است”) بيشتر خوشش مي ايد بنظر ايشان جزو برترين اثرات ايشان محسوب مي شود از مجموع آثار ايشان هيچكدام تا كنون بدليل تنگدستي به زيور چاپ نرسيده است ايشان هدف اصلي از نوشته هايش ، را خواندن و در اختيار قرار گرفتن اثراتش به د ست مردم مي داند ، و حاضر است اگر كساني پيدا شوند كتابهايش را با سرمايه خودشان به چاپ برسانند با گرفتن حدود 80 تا 100 جلد از هر اثر كليه منافع و عوايد را به سرمايه گذار تقديم نمايد . اين قصيده سراي پيرانشهر در پيرانشهر، روستاي گرگول سفلي ساكن بوده و مسئوليت امامت جمعه و جماعت اين روستا را بر عهده دارد
آثار عمر ابراهیمی کاموسی : 1. ديوان چختي در دو قسمت. 2. شعرا صورتي نه ناسراو (شعرا سوره ناشناخته قرآن كريم) 3. چند دليل آشكار بر وجود پروردگار(چهار دليل آشكار بر وجود پروردگار)ترجمه بخشي از كتاب “ العقيده الاسلاميه و ا‘سسها :عبدالرحمن حسن حَبَنكه 4. دو ياداشت و دوازده برداشت (بحث انواع تفسي قرآن كريم). 5. سه له في سالح بو هه ده في نا سالح (مسائل فكري اسلامي). 6. حه وت ترينگه(حهفت با به تي كو مه لايه تي )(حه وت ترينگه : نوعي غذاي محلي : لپه، پيازؤ نمك، روغن،فلفل،كلم، باقلا). 7. كاكل و هوزاني نويژ.(ناصر سبحاني) 8. پاش ما وه ي هونرا وه كاني ماموستا چه ختي. 9.تازه لي گه ري مقالات : سبک چختی : نمونه از اشعار چختی
ولا تحسبن الذين قتلو افي سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون
قبرستان چهل شهيدان پيرانشهر
به کوشش : محمدفاضل شوکتی
مقدمه :
تحقيق و پژوهش در خصوص تاريخ ديرين اين منطقه و استخراج وقايع تاريخي كاري است بس دشوار ، چرا كه منابع و مستندات تاريخ مربو ط به اين منطقه بسيار كم بوده و
قصد از اين پژوهش مكتوب نمودن اخبار و مطالبي است كه سينه به سينه ازنياكان اين خطه به ما رسيده است و تحقيق و تفحص دقيق تر را به متخصصين و اهل فن رشته تاريخ مي سپارم ، بسياري از مطالب ذكر شده جاي نقد دارد
شايد به تاكيد بتوان گفت اين مكتوب اولين اقدام در جهت نماياندن حوادثي باشد كه به شيوه ميداني انجام ميگيرد ، به ذعم بسياري از اهل ادب و قلم منطقه سلسله رواياتي كه در خصوص قبرستان چهل شهيدان انجام مي شود در حد شايعه بيشتر نيست و معتقدند كه منابع موثق قابل اطمينان جهت استنادي وجود نداردوليكن نگارنده اينطور فكر نمي كندو وجود قبرستاني با اين نام خود سندي محكم در اثبات حدوث حوادثي تاريخي در اين منطقه است ، يافته هاي خود را هر چند در حد حدس و گمان باشد متوب نموده و تقديم دوستداران اين خطه مي نمايم ، ديگرا مي توانند سطوري بر اين مطلب اضافه نمودن يا مطالبي را حذف نماين ، نقد عزيزان هر چه باشد به اطلاعات در خصوص اين موضوع كمك خواهد تمود .
بر روي بسياري از تپه ها و كوهها، بر دامنه سربالائي ها، در دشت و دمن و حتي در كوچه و محله بسياري از شهرهاي كردستان ، مزار مردان نيكو كاري ديده مي شود كه بر روي مزارشان درخت كاشته شده يا پارچه هاي به رنگ سبز يا پارچه هاي رنگا رنگ ديگردي آويزان شده است واين مزارها يا مقابر كه در نزد مردم با احترام خاصي نگريسته مي شو در سراسر كردستان ديده مي شود و بيشتر اين مزارها متعلق و افراد نيكو كار يا متديني بوده كه در طول ايام زندگي خوش مشغول عبادت، آباداني و خدمت به مردم بوده اند وبعد از مر گ اين اشخاص مزارشان تبديل به زيارتگاه شده است. و اصطلاحا به شخص يا چاك مشهور شده اند.
از اين دست مقابر و مزار . آرامگاهها به وفور در گوشه و كنار كردستان ديده مي شود كه براي هر كدام سرگذشت و تاريخچه اي از طريق مردم و ريش سفيدان سينه به سينه به ما منتقل شده است . كه صحت و يا سقم اين مطالب بر ما پپوشيده است
جنگ چالدران، نخستین نبرد دولت صفوی با عثمانی بود،[۱] که در نزدیکی شهرستان چالدران در شمال غربی ایران در ۲ رجب ۹۲۰ ه. ق/۲۳ اوت ۱۵۱۴ میلادی رخ داد. نتیجه این نبرد پیروزی سپاهیان عثمانی به فرماندهی سلطان سلیم اول (حکومت ۹۱۸-۹۲۶ ه. ق/ ۱۵۱۲-۱۵۲۰ میلادی) بر سپاه ایران به فرماندهی شاه اسماعیل صفوی (حکومت ۹۰۷-۹۳۰ ه. ق/۱۵۰۱-۱۵۲۴) بود.[۲]
در این جنگ نیروهای قزلباش نزدیک به چهل هزار تن و سپاه عثمانی قریب به یکصد هزار نفر بودند که قزلباشان به علت شمار کمتر و نداشتن سلاح آتشین از سپاه عثمانی شکست خوردند. در این جنگ سربازان ایرانی با شمشیر، نیزه و تیر و کمان میجنگیدند در حالیکه ارتش عثمانی از توپ و تفنگ بهره میجست. البته صفویان پیش از این جنگ سلاحهای آتشین در اختیار داشته و به روش استفاده از آنها نیز آشنایی داشتند و شاه اسماعیل برای رسیدن به سلطنت از توپ و تفنگ استفاده کرده بود. دلیل استفاده نکردن از این سلاحها در جنگ چالدران ناشی از سیاستهای جنگی ایشان بود. چون توپ خانه تحرک سوارهنظام را محدود میکرد، در جنگهای صحرایی از توپخانه استفاده نمیکردند و در مواردی هم که استفاده شد موثر واقع نگردید. همچنین ایرانیان ذاتاً به سلاح آتشین بیعلاقه بودند و استفاده از آن را ناجوانمردانه و ناشی از بزدلی میدانستند .[۳]
پس از این جنگ، کردستان باختری (مناطق کردستان ترکیه، کردستان عراق و کردستان سوریه کنونی)، از ایران جدا شد و به دست عثمانی افتاد. این مناطق تا پیش از زمان شاه عباس کبیر در دست عثمانی بود تا اینکه شاه عباس بخشی از مناطق کردستان را با جنگ پس گرفت. سپاه عثمانی شهر تبریز را نیز تصرف کرد اما به دلیل کمبود آذوقه مجبور به بازگشت شد و حکومت نوپای صفوی از نابودی حتمی نجات یافت .[۴]
دلیل کمی شمار سپاهیان ایران در این جنگ حضورشان در خراسان بود تا از یورش غافلگیرانهٔ ازبکان جلوگیری شود .[۵] دلیل دیگر شکست قزلباشها پیشنهاد دورمش خان شاملو به شاه اسماعیل بود، مبنی بر اینکه اجازه دهند که ارتش عثمانی آرایش دفاعی خود را تکمیل کند تا ایرانیان بتوانند به ابراز دلیری بپردازند و شاه نیز با این پیشنهاد غیرعادی موافقت کرد.[۶]
1- فتوح سواد العراق (نخستین تاریخ فتوحات اسلام در کردستان )به روایت محمد بن عمر واقدیترجمه و تحشیه : استاد عبدالعزیز واعظی سردشیمقدمه و تصحیح و تعلیقات : نادر کریمیان
2-تاریخ هیجده ساله آذربایجان یا سرنوشت گردان و دلیران، احمد کسروی، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۷،
لغت نامه دهخدا
3-تاریخچه مهاباد، سید محمد صمدی/ چاپ دوم:۱۳۸۱
4-نگاهی به تاریخ مهاباد، سید محمد صمدی، انتشارات رهرو مهاباد، ۱۳۷۳
5-«شهرداری سردشت». پورتال شورای اسلامی شهر و شهرداری سردشت.
6-آنالیز ساختار عرضه و تقاضای مسکن و ارائه راهبرد بهینه برای آن در شهر سردشت، استان آذربابجان غربی، محسن 7-رشیدی ایل گورک : پایان نامه کارشناسی ارشد مهندسی شهرسازی (گرایش طراحی و برنامه ریزی شهری ومنطقه ای)، 8-دانشکده هنر ومعماری؛ دانشگاه آزاد واحد مرکزی تهران .
9-«سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال ۱۳۸۵، جمعیت تا سطح آبادیها بر حسب سواد» (فارسی). مرکز آمار ایران، ۱۳۸۵. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۵ نوامبر ۲۰۱۲.
10-آنالیز ساختار عرضه و تقاضای مسکن و ارائه راهبرد بهینه برای آن در شهر سردشت، استان آذربابجان غربی، محسن رشیدی ایل گورک : پایان نامه کارشناسی ارشد مهندسی شهرسازی (گرایش طراحی و برنامه ریزی شهری ومنطقه ای)، دانشکده هنر ومعماری؛ دانشگاه آزاد واحد مرکزی تهران .
12-آنالیز ساختار عرضه و تقاضای مسکن و ارائه راهبرد بهینه برای آن در شهر سردشت، استان آذربابجان غربی، محسن رشیدی ایل گورک : پایان نامه کارشناسی ارشد مهندسی شهرسازی (گرایش طراحی و برنامه ریزی شهری ومنطقه ای)، دانشکده هنر ومعماری؛ دانشگاه آزاد واحد مرکزی تهران .